انگیزههای مدیریت سود
شرکت از دیدگاه قانونی یک شخصیت حقوقی مستقل و جداگانه محسوب میشود اما واتز و زیمرمن معتقدند که شرکت میتواند به عنوان مجموعه ای قراردادها میان طرفهای مختلف ترقی شود.
مهم ترین این قراردادها، قرارداد میان مدیران و سهامداران شرکت است که بدنبال جدائی مالکیت از مدیریت و بر پایه تئوری نمایندگی شکل میگیرد. سهامداران در قراردادهای خود با مدیران، اداره امور شرکت را به نمایندگان(مدیران) میسپارند و در مقابل حق پاسخ خواهی در خصوص عملکرد مدیران را برای خود حفظ میکنند. تعهد مدیریت به تلاش در راستای حداکثر کردن ثروت صاحبان سرمایه و تعهد سهامداران به جبران خدمات مدیران در قالب پرداخت حقوق و مزایای توافق شده به آنها در قبال انجام وظایف خود از شرایط اصلی این قرارداد است. حسابداری و حسابرسی در تمام این قبیل قراردادها هم در تعیین شرایط قراردادها و هم در نظارت در اجرای صحیح قرارداد نقش اساسی ایفا میکند. به عنوان مثال در قرارداد میان سهامداران و مدیریت شرکت، سود حسابداری به عنوان شاخص اندازه گیری عملکرد واحد اقتصادی شرکت که محصول فرایند حسابداری مالی است برای مقاصد مختلف نظیر طرحهای جبران خدمات(پاداش) مدیریت و ارزیابی وظیفه مباشرت مدیریت نقش اساسی بازی میکند . بنابراین با توجه به اهمیت سود حسابداری و نقش تعیین کنترل آن در شرایط قرارداد میان سهامداران و مدیریت این فرض قوت میگیرد که به دلیل وجود تضاد منافع میان سهامداران و مدیران و انتظارات نفع شخصی، مدیران کیفیت سود را تحت تأثیر قرار میدهند (آیتریدیس و کادورینیس،[1]2009، 165).
به دلیل پراکندگی سهامداران، آنها دخالت جدی در امور شرکت ندارند و در نتیجه مدیر به دنبال منافع شخصی خود است . قراردادن سود و فروش به عنوان معیار پرداخت پاداش به مدیران سبب همسویی منافع آنها با سهامداران نمیشود. در صورت معیار بودن سود برای پرداخت پاداش، مدیریت از طریق روشهای حسابداری و سایر تکنیکها، به دستکاری سود دست میزند.
در زیر چندین انگیزه مدیریت طبقه بندی شده است:
2-1-8-1) انعقاد قرارداد بین مالک و مدیر
بنابر مفروضات علم اقتصاد یک فرد عقلایی به دنبال منفعت شخصی خودش است. در رابطه مالک و مدیر نیز فرض میشود که طرفین به دنبال منافع شخصی خود هستند بعلاوه مدیران ممکن است به اطلاعاتی دسترسی داشته باشند که مالکان از آن بی خبرند(عدم تقارن اطلاعات[2]). در نتیجه امکان رفتار فرصت طلبانه مدیر وجود دارد. این امر هزینه ای را در بر دارد که به آن هزینه نمایندگی میگویند. اگر مکانیزم پاداش برقرار نباشد مالک با تصوری که از رفتار فرصت طلبانه مدیر دارد دستمزد کمتری میدهد (فضل جو، 1387، 23).
2-1-8-2) طرحهای پاداش مدیران
پاداش مدیران ممکن است براساس یک حقوق ثابت باشد، در این صورت مدیران کمتر ریسک میپذیرند و در پروژه هایی که ریسک بالائی دارند و ممکن است به نفع مالکان باشد، سرمایه گذاری نمیکنند. روش دیگر پرداخت پاداش مدیران میتواند مبتنی بر نتایج عملکرد او باشد. برای مثال ممکن است پاداش یک مدیر براساس مقدار سود، فروش یا بازده دارائیها باشد که همه آنها خروجی سیستم حسابداری هستند. همچنین میتوان پاداش مدیر را برمبنای قیمت بازار سهام شرکت پرداخت کرد . با توجه به دیدگاه فرصت طلبانه، سود حسابداری همیشه معیار بیطرفانه از عملکرد شرکت یا ارزش آن نیست.
هیلی در سال 1985 دریافت هنگامی که برنامههای پاداش به گونه ای است که بعد از حد مشخصی از سود به مدیران پاداش تعلق میگیرد مدیران در جهت بیشتر کردن سود دوره جاری روشهای حسابداری را انتخاب میکنند ولی اگر سود به حد مشخص شده نمیرسد مدیران، روشهایی را بکار میبرند که سود دوره جاری را کمتر کند اما سود دورههای بعد را افزایش دهد2. همچنین استراتژیهای سرمایه گذاری که باعث افزایش ارزش شرکت میشوند همیشه جریانات نقدی سالانه یکسانی ایجاد نمیکنند بلکه ممکن است در سالهای اولیه عواید کمتری داشته باشند . طرحهای پاداش مبتنی بر سود حسابداری ممکن است باعث شود مدیران این استراتژیها را انتخاب نکنند و رویداد کوتاه مدت باشد (دیگان، 2004).
در تحقیق دیگری خوش طینت و خانی (1382) نشان دادهاند پرداخت پاداش بر مبنای سود نمیتواند اقدام صحیحی در جهت همسو سازی منافع مدیران و سایر گروهها از جمله مالکان باشد . حاجیوند (1376) در بررسی خود در سالهای 72 تا74 در بین شرکتهای سیمان نشان داد که قراردادن سود و فروش به عنوان معیار پرداخت پاداش به مدیران سبب همسویی منافع آنها با سهامداران نمیشود. در صورت معیار بودن سود برای پرداخت پاداش به مدیران، مدیریت از طریق روشهای حسابداری و سایر تکنیکها به دستکاری سود دست میزند (مرادی، 1386، 102).
2-1-8-3) قرارداد با بستانکاران
وقتی گروهی به سازمان دیگری پول قرض میدهند این احتمال است که آن سازمان به گونه ای فعالیت کند که امکان برگشت آن پول وجود نداشته باشد. قرض دهندگان این موضوع را پیش بینی میکنند و به دنبال تضمین از طرف مقابل خواهند بود زیرا شرکت ممکن است بخواهد در پروژههای پرخطر سرمایه گذاری کند در این صورت اگر سود بالایی نصیب شرکت گردد قرض دهنده سهمی از این سود اضافی ندارد(برعکس سهامداران) و چنانچه سرمایه گذاری شرکت زیانده باشد، قرض دهنده حتی سود مورد قرارداد را نیز کسب نمیکند.
پت[3] پیش بینی میکند که شرکتهای دارای نسبتهای اهرمی بالا، روشهای حسابداری را به کار میگیرند که منجر به افزایش دارائیها و یا کاهش بدهیها شود در نتیجه سود شرکت افزایش یابد تا خطر تخلف از قرارداد بدهی[4] کاهش یابد (مرادی، 1386، 102).
2-1-8-4) هزینههای سیاسی
شرکتهای بزرگ گاهی اوقات تحت نظارت گروههای مختلف(کارگران، مصرف کنندگان، دولت و …) قرار میگیرند. آنها ممکن است چنین جلوه دهند که آن شرکتها سود بالایی ایجاد میکنند اما سهم عادلانه سایر بخشهای جامعه را پرداخت نمیکنند (مثلاً دستمزد پایین، قیمت بالای محصولات، مالیات کم) به این منظور و برای کاهش هزینههای مربوطه شرکتهای بزرگ سعی میکنند روشهای حسابداری استفاده کنند که سود گزارش شده را کم کنند. اما این بدان معنا نیست که افراد درگیر در فرآیند سیاسی به راحتی با تغییر یک روش حسابداری فریب میخورند. بلکه از جنبه اقتصادی این دیدگاه چنین برمی آید که در بازارهای سیاسی منفعت حاصل از عمل انفرادی بسیار کم است و برای افراد مقرون به صرفه نیست تا به تحقیق دربارهی علتها بپردازند. پس منطقاً ترجیح میدهند که بی اطلاع باقی بمانند. اما با تشکیل اتحادیهها هزینهی این کار بین اعضا سرشکن میگردد این امر امکان پذیر میشود .
اما از دیدگاه “پت” گروهها و افراد درگیر در فعالیتهای سیاسی نیز به دنبال منافع شخصی خود هستند نه منفعت عمومی. وقتی رسانهها خبر از سودآوری یک شرکت را میدهند کمتر به روشهای حسابداری آن اشاره میکنند (دیگان، 2004).
در این راستا پورحیدری و همتی(1383) معتقدند که با افزایش اندازه شرکتها، مدیریت انگیزه بیشتری جهت افزایش سود در جهت ارائه تصویری بهتر از عملکرد خود به سهامداران و مسئولین دارند. شرکتهایی که از تعداد بیشتری کارمند برخوردارند فشارهای سیاسی وارده بر آنها بیشتر است. در نتیجه مدیریت این نوع واحدها جهت کاهش فشار وارده اقدام به کاهش سود مینمایند.
2-1-8-5) انگیزههای مالیاتی
مالیات بردرآمد واضح ترین محرک برای مدیریت میباشد. مقامات مالیاتی مایلند که قوانین حسابداری خودشان را برای محاسبه مالیات سود در کاهش فضای مانور شرکتها تحمیل کنند. اما صرفه جویی مالیاتی میتواند انگیزه مناسبی برای مدیریت سود تلقی گردد (اسکات[5]، 2003).
در تحقیق پورحیدری و افلاطونی(1385) در طی سالهای 1380 و 1383 نشان دادند که هموارسازی سود با استفاده از اقلام اختیاری توسط مدیران شرکتهای ایرانی صورت میگیرد و مالیات بر درآمد و انحراف در فعالیتهای عملیاتی محرکهای اصلی برای هموار نمودن سود با استفاده از اقلام اختیاری میباشد .
2-1-8-6) تغییرات در مدیران ارشد اجرائی
پیش بینی طرح پاداش این است که به بازنشستگی رسیدن مدیران ارشد اجرائی، موجب اتخاذ سیاست حداکثر کردن سود خواهد شد تا پاداش خود را افزایش دهند و یا اینکه مدیران برای جلوگیری یا به تأخیر انداختن تشنجات ناشی از عملکرد نامطلوب شرکتها اقدام به مدیریت سود در جهت بالا بردن سود نمایند. این محرکها برای مدیران ارشد اجرائی جدید نیز وجود دارد به خصوص اگر در هر گونه کاهش ارزش، مدیران ارشد اجرائی سابق مقصر قلمداد شوند.
از طرف دیگر در مواردی که انتظار میرود سودهای آتی دارای رابطه ضعیفی با سودهای جاری باشد مدیران دست به هموارسازی سود میزنند و سود را ذخیره میکنند دلیل این هموار سازی طبق بررسی دیفوند و پارک[6] امکان التهاب و تشنجات علیه مدیریت هنگام ضعیف بودن سود جاری بدون توجه به عملکردهای سود آوری قبل میباشد. در نتیجه هموارسازی سود برای جلوگیری از گزارش سود کم، امنیت شغلی را زیاد میکند (دیفوند، 1994، 155).
2-1-8-7) انگیزههای مربوط به نخستین عرضه عمومی
شرکتهایی که برای نخستین بار اوراق بهادار خود را عرضه عمومی میکنند ارزش بازار مشخص ندارند. هاگز در سال 1986 تحلیلی را ارائه نمود به این مضمون که اطلاعاتی مانند سود خالص میتواند راهنمایی برای سرمایه گذاران در مورد ارزش شرکت باشد. از طرفی دنتو[7]، کلارکسون[8]، ریچاردسون[9] و سفسیک[10] به شواهدی در مورد اینکه بازار نسبت به سودهای پیش بینی شده به عنوان راهنمایی برای تعیین ارزش شرکت شدیداً عکس العمل نشان میدهد، پی بردند. این موضوع این احتمال را مطرح میکند که مدیران شرکت به امید اینکه ارزش بازار سهام شرکت خود را افزایش دهند سود گزارش شده را مدیریت میکنند (کین لو[11]، 2008، 354).
ابراهیمی و حسنی آذر(1385) با بررسی 30 شرکت عرضه کننده اولیه سهام در بین سالهای 78 تا 80 نشان دادند که مدیران سود شرکتها را در سال قبل از عرضه اولیه و سال عرضه اولیه سهام به عموم مدیریت میکنند. همچنین آنان نشان دادند که بین اقلام تعهدی جاری اختیاری سال اول شرکتها و عملکرد بلند مدت قیمت سهام در سه سال آتی رابطه مثبت وجود دارد .
2-1-8-8) اندازه شرکت
براساس پژوهشهای انجام شده، در شرکتهای بزرگتر انگیزهی مدیران برای دستکاری سود بیشتر و بالعکس در شرکتهای کوچکتر انگیزه مدیران برای اعمال مدیریت سود کمتر است.(موسز، 1978، میچلسون و دیگران 1995 و زمی ژسکی و دیگران 1981) . به عبارت دیگر بین اندازه شرکت و مدیریت سود رابطه معنادار مثبتی وجود دارد، زیرا شرکتهای بزرگ به دلیل اینکه در قبال افراد بیشتری پاسخگو هستند و نهادهای بیشتری- اعم از دولتی و غیر دولتی- شرکتهای بزرگتر را مورد کنترل قرار میدهند، آنها در صورت داشتن عملکرد نامطلوب بیشتر مورد مؤاخذه قرار میگیرند. لذا مدیران شرکتهای بزرگتر انگیزه بیشتری برای اعمال مدیریت سود دارند.
در مقابل عده ای بر این باورند که هر چه اندازه شرکت بزرگتر باشد، به دلیل اینکه بیشتر در معرض رسیدگیهای دقیقتر قرار میگیرند، مدیریت سود کمتر است. برخی محققان نیز در پژوهشهای خود به شواهدی مبنی بر تأثیر اندازهی شرکت بر مدیریت سود دست نیافتهاند (گوان[12]، 2001، 40).
2-1-8-9) ساختار مالکیت
در تحقیقات اثباتی حسابداری، مسئلهی ساختار مالکیت و رابطهی آن با مدیریت سود به طور اعم، از دو دیدگاه مورد بررسی قرار گرفته است. دیدگاه اول میزان و درصد سهام متعلق به مدیران در مقایسه با میزان سهام سایر افراد و نهادها را مطرح میکند. براساس این دیدگاه، انگیزهها و محرکهای انحراف از GAAP و اعمال مدیریت سود، با میزان درصد سهام متعلق به سهامداران افزایش مییابد(بنیش[13]، 1997). در دیدگاه دوم، انگیزههای مدیریت سود بر مبنای افق زمانی سرمایه گذاران در خصوص نگهداری سهام، مورد ارزیابی قرار میگیرد. چنانچه ساختار مالکیت شرکت، عمدتاً از افرادی تشکیل شود که افق سرمایه گذاری کوتاه مدت دارند، انگیزهها جهت دستکاری سود توسط مدیریت بنگاه اقتصادی افزایش مییابد و بالعکس. در صورتیکه سهامداران عمده شرکت دارای افق سرمایه گذاری بلندمدت باشند، این محرکها و انگیزهها کاهش مییابد (داروغ و همکاران[14]، 1998، 20).
2-1-8-10) جریانهای نقد آزاد(FCF)
مدیران از طریق شناسایی فرصتهای رشد مناسب در راستای تحلیل ایجاد ارزش برای سهامداران، جریانهای نقد آزاد را در پروژه هایی با ارزش فعلی خالص(NPV) مثبت سرمایه گذاری کرده و به این ترتیب باعث افزایش ثروت سهامداران خود میگردند. اما با توجه به تئوری تضاد منافع بین مدیران و مالکان، مدیران لزوماً وجوه مذکور را در پروژه هایی با (NPV) مثبت سرمایه گذاری نمیکنند و ممکن است برخی از مدیران تمایل داشته باشد حتی در پروژه هایی با (NPV) منفی سرمایه گذاری نمایند تا در کوتاه مدت به برخی از منافع شخصی خود برسند.
جنسن[15] (1986) مشکل مذکور را در قالب نظریه معروف خود برای اولین بار بیان نمود. او هزینههای ناشی از جریانهای نقد آزاد را هزینه هایی دانست که در پروژههای با(NPV) منفی سرمایه گذاری شده اند. از نظر جنسن مدیران واحدهای تجاری با جریانهای نقد آزاد بالا و رشد کم سود را مدیریت مینمایند تا سودهای کم و زیانهای ناشی از سرمایه گذاری در پروژه هایی با (NPV) منفی را از بین ببرد و در کوتاه مدت به برخی از منافع شخصی خود دست یابند. بنابراین انتظار میرود که جریانهای نقد آزاد بتواند به عنوان محرکی به منظور مدیریت سود تلقی شود (جنسن، 1986، 325).
2-1-8-11) سایر محرکها
انگیزه هایی که برای مدیریت سود میتواند وجود داشته باشد عبارتند از تلاش برای به حداکثر رساندن قیمت سهام برای سهامداران موجود نسبت به سهامداران بالقوه، در جائیکه سود گزارش شده عامل مهم تعیین کننده قیمت سهام در نظر گرفته میشود. کمتر از واقع نشان دادن سود توسط مدیریت در جایی که انتظار میرود خرید سهام شرکت توسط مدیریت اتفاق بیفتد و به حداقل رساندن سود به وسیله افزایش اقلام تعهدی هزینه تا اینکه حمایت درست را در مقابل رقابت خارجی جلب نماید. محققین معتقدند کشف اینکه آیا سود برنامه ریزی شده است یا خیر؟ مشکل است (آقایی و کوچکی، 1375، 33).
کلاگ و کلاگ[16]، انگیزه اصلی مدیریت را از دستکاری سود، تشویق سرمایه گذاران برای خرید سهام شرکت و به تبع آن افزایش ارزش بازار آن بیان کرده اند (مرادی، 1386، 102).
[1] . George latridis. George Kadorinis ,2009
[2] . Information Asymmetry
[3]. PAT
[4]. Debt Contracting
[5]. william R.scott, (2003)
[6].Defond and park
[7]. Dentho
[8]. Clarkson
[9].Richardson
[10]. Sefcik
[11]. Kin Lo
[12]. Guan , L.
[13]. Beneish
[14]. Darough , M.et. l
[15]. Jensen M.C
[16]. Kellog,I. and L.B. Kellog (1991).