– اهمیت مدیریت دانش
در سالهای اخیر، مدیریت دانش در سطح ادبیات مورد استقبال فراوان قرار گرفته است، بهگونهای که برخی آن را برای سازمانهای قرن بیست و یکم یک ضرورت میدانند(حسن زاده، 1383). هماکنون بیشتر سازمانها استراتژی مدیریت دانش و دانش جمعی کارکنان خود را بهعنوان پایهی اساسی توان رقابتی و یک ابزار رقابتی و استراتژیک نگاه میکنند و با دیدگاه استراتژیک و راهبردی از تلاشهای مدیریت دانش با توجه به جایگاه سازمان و همچنین اطمینان از تناسب و بهموقع بودن آن، از این دستاورد بهرهبرداری میکنند(هاشمی، 1389).
از ويژگيهاي سازمانهاي جديد انباشت بيش از حد دانش است، بهطوري که افزايش حجم اطلاعات در سازمانها و لزوم استفاده از آن در تصميمهاي سازماني طي دو دههی اخير موجب ظهور پديدههايي به نام مديريت دانش شده است . اين امر ضرورت برنامهريزي، سازماندهي، رهبري و پايش دانش سازماني و همچنين مديريت فرآيند دسترسي به دانش درست را با تأکيد بر کارايي و اثربخشي آن نشان ميدهد(مار و چیوما[1]، 2002).
استوارت[2](1997) در توصیفی کلی که حاوی ستایش از دانش و دانایی است، دانش را منبعی قدرتمند از منابع طبیعی و فیزیکی، کارخانجات عظیم و بانکهای بزرگ میداند و معتقد است سازمانها برای رشد و بقا باید قدرت ذهنی و دانشی خود را توسعه دهند. از دیدگاه او سرمایهی خرد و دانش، سرمایهی واقعی سازمان محسوب میشود و ادارهی آن برای سازمان سرنوشتساز میباشد. مدیران باید سرمایهی دانشی را بهعنوان یک قلم مهم در صورتهای مالی خود بگنجانند و اساس مقایسه را از ثروتهای پولی و داراییهای مالی به سرمایههای خردمندی و دانش تبدیل کنند، چه از این پس سازمانهایی موفق میشوند که نه از جهت ثروتهای پولی، بلکه از نظر سرمایههای دانشی پیشرفتهتر باشند.
در دنیاي پیچیدهی امروز، دانش سازمانی بهسرعت در حال تبدیل شدن به مزیت رقابتی اصلی سازمانها میباشد. توجه به خلق دانش و حمایت از آن، فرصت مناسبی را براي هر سازمانی بهوجود میآورد، تا علاوه بر اینکه در محیط پیچیدهی امروز حیات مستمر داشته باشد، بتواند بر سایرین چیره شده و پیشتاز عرصههاي مختلف فعالیت باشد. دانش سازمانی، در دنیاي پرشتاب امروزي، براي سازمانهایی که بهخوبی آن را میشناسند و مدیریت میکنند، فرصت مناسبی محسوب میشود و در عین حال براي سازمانهایی که به تحولات محیطی کم توجه بوده و آن را نمیشناسند، تهدیدي جدي است(رضاییان، 1386).
مديريت دانش، در تبديل سازمانها به سازمانهاي يادگيرنده يا سازمانهاي دانشآفرين، نقشي كليدي و محوري دارد. سازمان يادگيرنده سازماني آگاهانه است كه در آن، يادگيري بهعنوان عنصري حياتي در ارزشها، چشماندازها، اهداف و نيز، فعاليتهاي فردي كاركنان و ارزيابي آنها مورد نظر است. از ويژگيهاي چنين سازمانهايي خلق دانش، آگاهيهاي جديد و نوآوريهاي علمي است. مديريت دانش يكي از مؤثرترين اقداماتي است كه ميتواند در اين زمينه به كار رود؛ از اين رو، به يكي از مهمترين وظايف سازمانهايي تبديل شده كه به دنبال بهرهبرداري از اين سرمايهی ارزشمند خود هستند(منوریان و عسگری، 1386).
ضرورت مدیریت دانش و راهبردهای کلیدی آن در توسعهی مبتنی بر داناییمحور، مدیریت دانش را در سازمانها از ارکان اصلی به حساب میآورد. برای این ادعا دلایلی به شرح زیر ذکر میشود(کاون و پول[3]، 2000):
- پیشرفت فوقالعاده سریع فناوریهای مختلف در قرن جدید؛
- سرعت خلق نوآوریها و رقابت شدید در بازاریابی؛
- کاهش اندازهی نیروی کار تحت تأثیر عنصر رقابت در اقتصاد جهانی؛
- کاهش طول زمان جهت کسب دانش و تجربه.