تحمل حبس در امنیتی ترین زندان آمریکا چه حال و هوایی دارد؟

فیلما، سریالا و رمانای بسیاری درباره زندان و فضای زندگی زندانیان در اونا ساخته و نوشته شده.
از معروف ترین اونا شاید بشه به “زندان آلکاتراز”  و “فرار از زندان” اشاره کرد.
اما واقعا زندانای فوق امنیتی چیجوری هستن و به چه شکل اداره می شن؟

اگه به دنیای زندان و زندانیان علاقه دارین این مطلب رو در مورد یکی از حفاظت شده ترین زندانای آمریکا و جهان از دست ندین.

ندامتگاه دولتی ماکسیمم فسیلیتی (ADX) که “آلکاتراز کوه های راکی” هم نامیده می شه، زندانی فوق امنیتی در دل رشته کوه های ایالت کلرادوه که بعضی از بدنام ترین زندانیان تاریخ آمریکا رو در خود جای داده.

“جوهر سارنایف” -بمب گذار انتحاری ماراتن بوستون، زکریا موسوی تبعه سعودی و یکی از عاملان حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر، تری نیکولز- بمب گذار اُکلاهاما سیتی و رابرت هَنسِن مامور اف بی آی که جاسوس شوروی قبلی بود همه در این زندان نگهداری می شن.
زندانیان (ADX) بیست و سه ساعت از شبونه روز رو در سلولای تکی می گذرونن و بدلیل شدت جرائمشان هیچوقت آزاد نمی شن.

اما این وسط مردی ۴۶ ساله هست که تازگیا پس از تحمل ۱۰ سال حبس در “آلکاتراز راکی” آزاد شده و حرفه های خیلی از شرایط و چگونگی نگهداری زندانیان در این ندامتگاه واسه گفتن داره.

تراویس دازِنبوری که خود رو “قدرت مشکی درستکار” می دونه، اولین بار در سن ۱۶ سالگی بدلیل نزاع خشن به زندان افتاد. پس از آزادی ایشون بدلیل جرائمی مثل به راه اندازی شورشای خیابانی و حمل غیرقانونی اسلحه مرتبا در راه زندان و خونه در تردد بوده.

در سال ۲۰۰۵ و در زندان ایالتی فلوریدا، ایشون با یکی از ماموران امنیتی به دلیل چیزی که خودش توهین به زندانیان مشکی پوست و لاتین عنوان می کنه، درگیر و به خاطر همین به زندان مخوف (ADX) تبعید شد.

دازنبوری در گفتگو با پایگاه اینترنتی وایس از تجربیاتش در یکی از دور افتاده ترین زندانای آمریکا گفته که به شکل سئوال و جواب به دنبال میاد:

اولین حسی که پس از ورود به زندان (ADX) با اون مواجه شدی چی بود؟

به هیچ کدوم به زندانایی که تا قبل از این در اونا بودم، شباهت نداشت. قبل از این در زندانایی دور افتاده در مناطقی دهاتی زندانی بوده ام که دست کم می شد به بزرگراه و آسمون نگاه کرد.

در (ADX) اما هیچی واسه دیدن وجود نداره. نه آسمون ، نه جاده، هیچی. همه می دونن وقتی وارد این زندان می شن تا سالها چیزی واسه دیدن در دورو برشون نیس.

گویی از جهان اخراج شدین. یه حس واقعا وحشتناک.

زندان چه شکلی بود؟ سلولی که در اون زندگی می کردین یا تختی که روی اون می خوابیدی؟

(ADX) واسه زندگی سخت ترین جاییه که بشه تصور کرد.

هیچ نشونه ای از زندگی در اونجا وجود نداره. حتی چند علف هرز.

در سلول من همه چیز از بتن ساخته شده بود. دیواره ها، سقف، میز، توالت و حتی تخت خواب سیمانی بودن. یه قفس سفت بیرون سلول وجود داشت که تنها یه ساعت در شبونه روز می تونستید در زیر اون قدم بزنین. هیچ گزینه ای واسه وقت گذرانی در این زندان وجود نداره.

۲۳ ساعت در شبونه روز رو باید در اون سلولای بتنی بگذرونین و تنها یه ساعت به شما اجازه داده می شه در قفسی فلزی راه برید. البته همین پیاده روی هم بعضی وقتا بدون هیچ دلیلی لغو می شد.

در زمان محکومیت با هیچ کدوم از تروریستا و مجرمان معروف برخورد داشتی؟

راستش رو بخواین من هیچ وقت به منطقه حفاظت شده که “بدترین” زندانیان در اونجا نگهداری می شدن، فرستاده نشدم.

اما تد کازینسکی، معروف به یونی بامبر، رو در محوطه پیاده روی دیدم. اون یه پسر کوتاه قد عجیب بود که حتی در ساعات مجاز هم از سلولش بیرون نمی اومد. از ایشون خوشم نمی اومد، چون درباره اون و جرائمش چیزیهای شنیده بودم. اما به اون احترام می گذاشتم چون ازم بزرگتر بود. به تد می گفتم “آقا” (Mr) و فکر می کنم اونم خوشش می اومد. یه بار رو من تست IQ انجام داد چون از نظر ایشون هوش همه چیز بود.

یه بار هم با اریک رادولف (بمب گذار بازیای المپیک آتلانتا) ملاقات کردم. واسه اون احترام بسیاری قائل بودم چون خیلی راحت می تونست با گرم گرفتن تشکل سفید پوستان شرایط بهتری در زندان داشته باشه. اما اون این کار رو نکرد. اریک با همه حرف می زد، ولی یه بار هم از لفظ “کاکا مشکی” استفاده نمی کرد.
حتی یه شب که یه زندانی مشکی پوست کل شب فریاد می زد و مزاحم خواب و استراحت بقیه شده بود، تد بسیار خونسرد و آروم برخورد می کرد.

اون یه جنتلمن واقعی بود.

البته افراد دیگری مثل ریچارد رید (بمب گذار هواپیما) ملقب به “شو بامبر” بودن که هیچ وقت دوست نداشتم با اونا هم کلام شوم. خیلی خوشحالم که آدمایی مثل اون در انجام عملیاتشان ناموفق بودن. البته زندگی در اون زندان شما رو به آموزهای افراطی آدمایی این چنینی آشنا می کنه.

یکی دیگر از مطالب سایت :
جواب کامل همه مراحل بازی کلماتیک

چگوه با این افراد رابطه برقرار می کردی؟

چندین راه واسه دوستی وجود داشت. مثلا در زندان از سیستم چرخشی استفاده می شد و زندانیان در بخشای جور واجور جابجا می شدن پس بعضی وقتا این فرصت پیش می اومد که آدمایی جدید رو ببینین.

هم اینکه من به عنوان ارشد واحد بعضی وقتا به بخشای جور واجور بلوک خود واسه سرکشی نظافت و … سر می زدم و فرصتی کوتاه دست می داد تا با بعضیا برخورد داشته باشم.

راه دیگه این بود که یه رل کامل اما خشک از دستمال کاغدی رو داخل توالت کرده و به سمت پایین فشار می دادیم و مانع از ورود آب به لوله ها می شدیم اینطوری قادر بودین با هم سلولی کنارتون خیلی راحت صحبت کنین.

فرصت دیگه واسه دوستی وقتی بود که در محوطه پیاده روی به خط می شدیم و شانسی کوتاه بوجود می اومد تا از پشت فنس صحبت ای کوتاه داشته باشیم.

 

روزا رو چیجوری می گذروندی؟

 

کار زیادی نمی شد انجام داد. شنا رفتن، کتاب خوندن و بعضی وقتا نوشتن. البته خودکار در زندان وسیله ای بسیار ارزشمنده که میشه با کمی خلاقیت اونو تبدیل به یه اسلحه دفاعی کرد.

پس من هیچ وقت از خودکار واسه نوشتن استفاده نکردم.

به رادیو هم می شد گوش داد البته رادیویی که ایستگاه موسیقی رپ در اون نبود. کار دیگری که خیلی دوست داشتم بتونم انجام دهم، خوابیدن بود. بدیش اینه کل این ده سال از مشکل خواب عذاب کشیدم و کل شب رو به سقف خیره می شدم. سلول واسه من تبدیل به تموم زندگی ام شده بود که حتی نمی تونستم  در اون خیلی راحت بخوابم.

شاید تنها چیزی که به من کمک کرد بتونم زنده از (ADX) بیرون بیام، باریدن هرساله برف و باران بود.

هیچ کمکی در مورد مشکل خواب دریافت نکردی، مشاوره یا درمان ؟

سالای اول که باور نمی کردن مشکل بی خوابی داشته باشم. فکر میکردن خودمو به بی خوابی می زنم تا بتونم دارو بگیرم. اما با گذشت چند سال دارو در اختیارم گذاشتن.

البته داروهایی که نه تاثیر اونا رو مورد آزمایش قرار می دادن و نه به مشکلات جانبی اون توجهی می کردن، اصلا براشون مهم نبود.

هیچ وقت شانس خروج از تکی رو نداشتی؟

بعد از پنج سال زندگی جهنمی، تونستم یه مرحله پیشرفت پیدا کنم. یعنی به من اجازه داده می شد به همراه ۲ یا ۷ نفر دیگه در حیاط زندان قدم بزنیم و به آسمون نگاه کنیم.

من فردی اجتماعی هستم و عادت داشتم در برخورد با زندانیان دیگه اونا رو در آغوش بگیرم. اما فهمیدم این کار عاقبتای سختی برام داره.
یه روز با یکی از آدمایی که با اونا در محوطه زندان قدم می زدیم بحثم شد و با اون درگیر شدم. بعد از چند روز به من اطلاع دادن که تو اصلاح نمی شی و باید به سطح قبلی یا همون سلول تکی برگردی.

برخورد کارکنان زندان چیجوری بود؟ چه نوع برخوردی با ماموران امنیتی زندان داشتی؟

مشکی پوست چندانی در ایالت کلرادو مخصوصا مناطق دهاتی وجود نداره. ماموران امنیتی همه سفید پوست و از اقشار پایین دست جامعه بودن. پس طبیعیه که رابطه اونا با سفید پوستان به مراتب بهتر از مشکی پوستان بود.

واقعیت اینه که نگاه اونا به ما، چیزی کمتر از نگاه آدم به هم نوع خود بود. این نگاه توهین آمیز همیشه وجود داشت و از هیچ فرصتی واسه تحقیر افسوس نمی شد.
اونا می دونستن شما با کی مشکل دارین و دقیقا شما رو در کنار همون فرد قرار می دادن.

وقتی قوانین رو نقض می کردین چیجوری تنبیه می شدید؟

فقط سه بار در این زندان با تنبیه مواجه شدم. البته فک می کنم این اتفاق در واحدای دیگه بیشتر می افتاد.

واحدی در زندان وجود داشت که در صورت ضرورت تنبیه وارد عمل می شدن و با هر چیز که فکرش رو بکنین، از گاز اشک آور گرفته تا شوک الکتریکی و باتوم از خجالتتان در می اومدن.

 

و در آخر آزاد شدید.

 

بله. ۱۳ ژانویه امسال آخرسر منو به بیمارستان اسپرینگ فیلد میسوری فرستادند و از اونجا به زندان اُکلاهاما.

۱۳ می هم آزادم کردن و منو به کارولینای شمالی انتقال دادن. از اون روز تا کنون در کنار مادرم زندگی می کنم و با دریافت داروهای مناسب میتونم شبه ها بخوابم.

یه چیز دیگه، با خبر شده ام که تازگیا در زندان ایستگاه رپ راه اندازی شده.

راستش این میراث من واسه (ADX) است.

ناظمی نیا

Next Post

افزایش شمار متقاضیان تحصیل در دوره دکتری دانشگاه آزاد

د تیر 21 , 1400
شمار خواهندگان تحصیل در دوره دکتری دانشگاه آزاد با در نظر گرفتن هزینه بالای تحصیل دکتری در بیرون مرز کشور به دلیل نوسانات شدید ارزی در نیمه اول سال ۹۷، رو به افزایش بوده و این دلیل شده که دانشگاه آزاد امروزه بیشتر از ۵۲ هزار دانشجوی دکتری داشته باشه. […]