لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری قسمت 102

تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن

بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن
خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید

آتش بی‌دود(آفتاب، غضب)

بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش

زار-کوتاه شده ی زایر

در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)

خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

ددر رفتن-بیرون رفتن

دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات

دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن

 
پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن

زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن

 

تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی

خاک بر سری-بی آبرویی

الم‌شنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)
داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن
 

جوان مرگ شدن-در جوانی مردن

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

 

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

اردک‌پرانی(از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن)

پله خوردن-دارای پله بودن

آدم نچسب(کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند)

چاشته بندی-ته بندی

باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن

آفتابه‌دزد-دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند
رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی
رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن

از خر افتادن(نابود شدن، مردن)

تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ

دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی

زندگی-مال-وسایل کار و خانه

به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن

بله قربان گو-چاپلوس-متملق

جان دادن برای چیزی-برای چیزی سخت مناسب بودن

جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند
خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس

درمانگاه-جای درمان بیمار

از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)

پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی

اردک‌پرانی(از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن)

خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد

دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد

دیالله-زود باش دیگه !

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)

پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن

حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر

پِتِه-گرفتن زبان-لکنت

آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)

بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند

درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا

از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن

دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن

خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند

 

ددری-کسی که همیشه می خواهد بیرون برود-زن بدکاره

از ته دل-از سر صدق و صفا

چارقد-روسری زنانه
دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد

دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده

دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید

حی و حاضر-آماده

بیرون روش-اسهال-شکم روش

ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن

الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچه‌ی کوچک، سیخ، راست)

پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن

آقبانو(نوعی پارچه‌ی نخی نازک)

حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن

روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن

اختلاط کردن-بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن

خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن

از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن

به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن

 

دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

با دست و پا-آدم زرنگ

از تو چه پنهان-راستش را بخواهی

رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما

چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد

پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است

آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)

بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد

چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن

زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن

پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد
ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد

بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی

رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما

خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی

زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان

از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)

تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان

باربند-جای نهادن و بستن بار

روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن

در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن

تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن

جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد

به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن

باریک شدن-دقت کردن-در بحر چیزی رفتن

خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام

برخورد-بهم خوردن-تصادف
دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند

به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن

بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن

پنزر- پندر

دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند

چاسان فاسان-آرایش-بزک

چشم انداز-منظره

افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)

پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن

چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط

پشک انداختن-قرعه کشیدن

از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن

زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن

جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن

چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود
پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف

خطایی-نوعیز آجر

آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن

خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده

دولابچه-کمد کوچک

رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند
بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن

خوردنی-غذا-قابل خوردن

تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن

بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن

از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن

اختلاط کردن-بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن

چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان

به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن

پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن
جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن
در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن

خدا به دور-پناه بر خدا

دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی

از جگر گذشتن(نامردی کردن)

الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچه‌ی کوچک، سیخ، راست)

چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش
خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد
تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن

زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد

خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن

زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن

 

دریافت-گرفتن-ادراک

پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن

در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن

خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه

خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده
پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن

خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن

خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن

پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن

دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن

به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن

چشم ِ غربال-سوراخ های غربال

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

حاضر به یراق-حاضر و آماده
راست شدن-رو به راه شدن
دَم نقد-آماده-حاضر

دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن

آدم استخوان‌دار(کسی که اراده و پشتکار دارد)

دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن

استکانی زدن(می‌خوارگی اندکی کردن)

دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن

 
از دولت سر-به لطف کسی-از برکت وجود کسی

پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا

به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است

پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش

چپ دادن-رد کردن

بیگاری-کار اجباری و بی مزد

دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن

پیش کنار-بیضه-خایه

به سر دویدن- با سر رفتن

حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن

از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)

داش-لوطی-مشدی

خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن

از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

از کیسه خوردن(از جیب خوردن)

پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن
خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن

با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن

جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش

دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین

پیاز مو-ریشه و بیخ مو

آواز شدن(شهره شدن)

پر و پخش-پراکنده

پر و پخش-پراکنده

آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)

به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن

خرجی-پول لازم برای گذران روز

خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد

از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن

چوب زیر دم کردن-تحریک کردن

انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن

پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند

رمبیده-خراب شده-فرو ریخته

خلاف شرع-ضد قانون شریعت

دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار

ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری

اهل آن کار (کار بد)

خنسی-گرفتاری-تنگدستی

دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن

آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)

رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن

آفتاب را به‌گز پیمودن(کوشش بی‌هوده کردن)

بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک

حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن

بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر

خالی خالی-بدون چیز دیگری

خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند

حساب ماست بندان یزد-حساب ساختگی

خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن

زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن

پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی

الفرار-گریز-بگریز !

روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن

چار میخ-اذیت و آزار سخت

بی جا-نامناسب-بی مورد

بغل پر کن-دختر یا زن چاق
چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن

دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن

چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟

آمد(فرخندگی، خوش‌قدمی)

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن

تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

چشم باباقوری-نابینا-کور

تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن

دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن

پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن

تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود

دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی

 

جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا

دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن

چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن

برادر زن-برادرِ زن هر مرد

خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست
رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن

بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن

اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن

تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن
خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی

پابوسی-زیارت

زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن

پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن

 

چله گرفتن-نگا. چله داری کردن

از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)

زحمت کش-کارگر-پیشه ور

درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن

جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده

جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن

با اشتها-متمایل به غذا

 

خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن

آبِ سیاه(نیمه کوری)

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

اصل‌ کاری(مهم‌ترین چیز یا شخص)

چس نفس-پر حرف-کسی که حرف های بی سر و ته و ملال آور می زند

تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان

آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن

بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد

به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن

ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن

دست به دست گشتن-هر از گاهی نزد کسی بودن-از دستی به دست دیگری رفتن

پاخت-بند و بست-تبانی کردن

بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان

پشت اندر پشت-نسل اندر نسل

پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن

از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)

دسته دیزی-قوم و خویش دور

به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن

دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده

خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان

روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد

درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن

از ته دل-از سر صدق و صفا

چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد

تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

تریت- تلیت

چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند

بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش

اجاق(دودمان)

جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد

توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن

حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم

دام پزشک-پزشک حیوانات

پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن

برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن

ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا

 

دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن

بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه

اهل دود-سیگاری

زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن

بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن

پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن-رنگ به رنگ شدن

حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ

روکاری-کار روی بنا یا چیزی

پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی
دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است

از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)

 

از شیر گرفتن-به دوره‌ی نوزادی پایان دادن

جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات

پشت سر هم-پیاپی متوالی
تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن

بار انداختن-توقف و اقامت کردن

خوابگوشی-سیلی-کشیده

اسم‌ورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)

 
پشت رو-وارونه
دندان تیز کردن-طمع کردن

ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی

در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن

آن سفر-آن بار-آن دفعه

 

بی مخ-بی عقل-شجاع

پر افاده-متکبر-مغرور

خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک

زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن

حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ

خیط شدن-نگا. خیت شدن
دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن
چشم و چار-چشم-دید-بینایی

دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت

دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن

انداختنی-جنس نامرغوب

جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن

رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن

یکی دیگر از مطالب سایت :
کدام وب سایت نیازمندی‌‌های ساختمان برای ثبت آگهی ساختمانی مناسب است؟

درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن

آب آتش مزاج(می سرخ)

دم خروس در دست داشتن-بهانه داشتن

جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری

درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ

دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش

افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)

تحصیل کرده-درس خوانده

الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)

حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه

خوشایند-مطبوع-پسندیده

خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن

آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن

پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن

زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن

از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)

بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته

از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)

خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک

خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور

تعلیمی-عصای کوچک

دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن

دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن

چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن

تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن

پا گرد-محل چرخیدن پله ها
چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن

آش آلو کردن-خجالت‌زده کردن-کنفت کردن-سکه‌ی یک پول کردن

دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن

بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار

با دست و پا-آدم زرنگ

اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن

این سفر-این بار

 
اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن

دیر فهم-کند ذهن-کودن

بامبه-توسری

انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن

زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن

آب به چشم آمدن(طمع کردن)

ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود

آیه‌ی یاس-آن که بدبینی را به کمال می‌رساند

توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی

خاطر جمع-مطمئن

جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند

تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن

رج کردن-رج بستن

به جان آمدن-به ستوه آوردن-به تنگ آوردن

پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان

 

دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد

چراغ باران-چراغانی

ته نشین-رسوب کرده
زود رنجی-نازک دلی-حساسیت

اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن

تیپا خوردن-رانده شدن

بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن

پاکاری-شغل پاکار

زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته

بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی

اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن

چیز خور-مسموم شده

خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن

پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی

رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک
خواهر خوانده-دوست صمیمی

پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن

 

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها

به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن
آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب

چله گرفتن-نگا. چله داری کردن

پر و پاچه-پا-پاچه

حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن

آیینه‌ی اسکندری(آفتاب)

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن

تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران

تاب بازی-بازی کردن با تاب

جزغاله-سوخته-زغال شده

آفتاب را به‌گز پیمودن-کوشش بی‌هوده کردن

پا ندادن-امکانی پیش نیامدن

تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر

زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن

جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن

زبان در قفا-زبان پس قفا

جَلدی-بی درنگ-به چالاکی

از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد)

از تیپ کسی بودن

چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن

بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی

خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت

به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن

دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن

پشته کردن-روی هم انباشتن

توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن

به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن

بزمجه-سوسمار-درحالت دشنام به کودکان می گویند

خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت

دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن
خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد
اهل هیچ فرقه‌ای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن)

ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه

پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت

دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند

حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن

پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن

چوب لای چرخ گذاشتن-سنگ پیش پا انداختن-ایجاد مانع کردن

بار خود را زمین گذاشتن-زایمان کردن

این خاکدان-دنیا

دلگرم-علاقه مند-مشتاق

آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)

چوب آخر را زدن-پایان کاری را اعلام کردن-مانند در حراج

زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن

تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی

آکِله-جذام-زن سلیطه

توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟-چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟

 

چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند

پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن

پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ

خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز

تار و مار-متفرق-پراکنده

انسان بودن(شریف و درست بودن)

پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن
دل-معده

پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن

پیاز مو-ریشه و بیخ مو

خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانی‌سفید، نزد همه معروف)

دست دوم-کار کرده-مستعمل

بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !

آزگار(زمان دراز)

تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن

چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن
زنبور زدن-نیش زدن زنبور

چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی

آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن

در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن

رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن

تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا

چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری

استخوان‌فروش(ستایشگر آبا و اجداد)

بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن

پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش

تِر زدن-خراب کردن کار

دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق

بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن

از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیش‌بینی سخن راندن

جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند

از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)

ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین

حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن

چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن

دل دار-دلیر-شجاع-معشوق

 

پوست کلفت-سخت جان-مقاوم

 

دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است

 

پا واکردن-به راه افتادن بچه

خیس شدن-تر شدن

بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد

پِق-صدای خنده ی ناگهانی

دم بازی-چاپلوسی-تملق

به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن

پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال

 

خاکی-فروتن و متواضع

اقل‌کم-دست‌کم-لااقل

چرکمرده-نگا. چرکمُرد

زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن

تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

چایمان-سرما خوردگی

دل آمدن-به چیزی تن در دادن

حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی

اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)
چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن

دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن
چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده

اسیر خاک-مرده-تن‌پرور

حرف چند پهلو-سخن مبهم و دارای چند معنی

چپ دادن-رد کردن

جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه

حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

برادر زاده-فرزند برادر
دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن

این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند

اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)

تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد

آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)

آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن)

انگشتر پا-چیز بی‌ارزش

به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن

زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند

رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل

آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن

زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند

بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند

بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن

 

چتوَل-یک چهارم

حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت

حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن

تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن

بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

دستِ چپ-سمت چپ

دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف

رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن

ددر برو-نانجیب-زن بدکاره

از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانی‌سفید، نزد همه معروف)

آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن

از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)
ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن

خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن

باردار-آبستن-حامله
رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن
زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده
خدا داده به فلانی-بختش یار بوده

به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن

جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن

پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی

چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه

خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس
حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات

بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

پیش ِ پا-جلوی رو

بازداشتن-منع کردن-مانع شدن

زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن

اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب

از عزا در آوردن-به دوره‌ی عزاداری پایان دادن

ابنه‌ای(کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد)

راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟

خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار

زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری

از سر نو(دوباره)

توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن

تار-از محلی راندن

 

افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب
از پا درآمدن-افتادن-سخت خسته و درمانده شدن

دست چین-گزیده-منتخب

پرند-حرف بی هوده

جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق

بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن

اتصالی کردن-در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن

بگو مگو-جر و بحث-مشاجره

آستین از دهان برداشتن-خندیدن

خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت

تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش

جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی

حهاز-کشتی بزرگ

خیط کشیدن-خط کشیدن

چشم دریده-خیره-درآمده

بی دماغ-افسرده-اوقات تلخ-دمق

 

جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن

زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود

بخت-شانس-اقبال-شوهر

در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن

حق و حساب-باج سبیل-رشوه

اُرُسی(کفش)

ریق زدن-ریغ زدن

 

از گرد راه رسیده(تازه‌وارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)

تازه-اکنون-پس از این همه حرف

بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست

خِطَب-جزیی از جهاز شتر

ابوقراضه(ابوطیاره)

پلاسیده-پژمرده-چروکیده

خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن

پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی

چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک

پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه

 

دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

دُم عَلم کردن-اظهار وجود کردن-حالت تعرض به خود گرفتن

دست خدا به همراه-در پناه خدا

خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن

در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن

 

آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب

چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن

زود رنج-نازک دل-حساس

تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی

چیله جمع کردن-گردآوردن چیله

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان
 

از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)

جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن

رسانه-وسیله ی ارتباطی

زاق-چشم زاغ چشم

دردسر-گرفتاری-سرگردانی

دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق

چرسی-آدم معتاد-افیونی

رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن

خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق

پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی

چیز دار-ثروتمند

آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)

اسباب‌کشی(نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر)

بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز

خانه یکی-صمیمی و یکدل

حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی

بوی نا-بوی ماندگی

زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن

رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن

ته و تو-کنه حقیقت-باقی مانده ی هر چیز

زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب

 

از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن

چلچل-خال خالی-ابلق

بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن

دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم

دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه

حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب

خمیره-سرشت-ذات

داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن

زپرتو-ضعیف-بی دوام

رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن

به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن

به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر

ادرار کوچک(شاش)

امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)

 
حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار

خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن

آب خنک خوردن-به زندان افتادن

ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم

خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب

جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی

چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد

دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی

خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده

رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن

خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد

پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن

دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد

چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن

چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن

با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد

بی همه کس-بی پدر و مادر

دریافت-گرفتن-ادراک

روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن

دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن

خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن

از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)

جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

آلنگ دولنگ-چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند

پُر کار-فعال-با پشتکار

آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)

 

خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران

بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن

خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن
تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن

چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن

به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن

این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)

با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن

بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه

چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)

ناظمی نیا

Next Post

مجموعه کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی، عامیانه ایرانی قسمت 395

پ مرداد 13 , 1401
خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن   بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن خستگی در کردن-استراحت کردن خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن   تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی […]