منتخبی از اصطلاحات کوچه بازاری و خیابانی ایرانی قسمت 114

زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن

 

به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی

جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن

اصحاب منقل(اهل گفت‌وگو و سخن)

روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن

آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)

از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن

به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن

حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب

چغاله بادامی-چغاله بادام فروش

 
 

زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن

تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر

به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن

خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن

 

پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن

دومندش-دوم از آن

خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند

پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است

 

حق نشناس-نا سپاس

خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت

التفاتی-داده شده-مرحمتی-اعطا شده

زحمت کش-کارگر-پیشه ور

زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال

پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد

چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

جا در جا-فورن-جا به جا

روز پنجاه هزار سال-روز قیامت

چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد

جا افتادن-سر جای خود آمدن

جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی

به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

زهره دان-کیسه ی صفرا

چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده

جگرکی-جگر فروش

آک‌بند-نو واستفاده‌نشده-هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده-دست اول

انگشت رساندن-دست‌درازی کردن-دست زدن

خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن

دست پیش-گدا
رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی

آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)

تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان

بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن

پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو

الابختکی(اتفاقی، تصادفی)

روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی

پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن

حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر

پاتوغ-محل گرد آمدن

زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی

توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک

اخ و پیف کردن-اظهار ناراحتی کردن از بوی بد-منظره‌ی بد یا غذای بد

به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن

رو شویی-ظرف یا دستگاهی که برای شستن دست و صورت نصب می کنند

آدم دو قازی(شخص بی‌سروپای بی‌ارزش)

دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن

 

چفت کردن-با زنجیر بستن

پوست پیازی-نازک و بی دوام

پوست کلفت-سخت جان-مقاوم

 

پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن

تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن

حمله ور شدن-یورش بردن

از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)

خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن

چتولی نشستن-جمع و جور نشستن

زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان

آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)

تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن

آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)

بابا غوری-نابینا-کور

دم-هنگام

آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)

از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری
بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن

بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک

 

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن

 

تُف به دهن-حیرت زده

چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن

آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)

حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات

دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن

آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن)

آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

ادرار بزرگ-مدفوع

آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ

پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود

از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن)
ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه

از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن

دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام

دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره

خواب و خوراک-خورد و خواب

دسته جمعی-باهم-گروهی

چهار چوب-محدوده-قاب

چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند

خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه

جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن

جز و ولز-نگا. جز و وز

حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن

ددر برو-نانجیب-زن بدکاره

پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع

خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن

خالی خالی-بدون چیز دیگری

پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی

خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد

 

چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن

این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)

دور از جناب ب-لانسبت

چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن

جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن

رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

بی رگ-بی غیرت-بی حس

حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن
دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن

جیک-صدا-آواز

خلاص کردن-تمام کردن-کشتن

حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن

حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر

رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن

اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن

رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن

اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن

خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن

خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن

پابوسی-زیارت

اُرُسی(کفش)

زهر چشم-نگاه خشم آلود

بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار

 

دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند

چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند

بلا نسبت-دور از جانب شما

خبره-ماهر-استاد

روده درازی-پرحرفی-وراجی

 

اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن

دست علی به همراه-علی یارت باد

پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد

 

زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه

زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد

دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد

اَتَر زدن(فال بد زدن)

ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری

خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد

زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن

جملگی-تمامن-سراسر

به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن

چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار

تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن

چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود

از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)

خبرکش-سخن چین
پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی

پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن

دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند

پا منبری-شاگرد روضه خوان

پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن

روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن

پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن

بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم

جملگی-تمامن-سراسر

خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)

دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت

آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن

ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن

چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی

چله اش افتادن-آبستن نشدن زن
حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن

اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن

دوام آوردن-استقامت کردن

دسته پل-الک دولک

دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن

زمخت-درشت-ناهنجار

چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد

تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی

جای سفت-وضعیت سخت

تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن

پاتوغ-محل گرد آمدن

چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند

چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن

جسته دوزی-نوعی دوختن

رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ

تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود

پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن

اختلاط کردن-بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن
بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا

جگرکی-جگر فروش

خاطر جمع-مطمئن

در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی

استخوان‌بزرگ(شخص دارای اصل و نسب)

راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن

 

خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید

آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)

خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن
جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن

چاچول باز-حقه باز-شیاد

خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت

حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن
 

خواب و خوراک-خورد و خواب

توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن

اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)

درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان
جرینگ-صدای سکه های پول

بار خود را زمین گذاشتن-زایمان کردن

دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن

زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن

 
 

چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام

آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد

آب تاختن-پیشاب کردن

بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.

پاتی کردن-باد دادن خرمن

از قدیم ندیم‌ها(از گذشته‌های دور)

این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند)

دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک

 
ابوقراضه(ابوطیاره)

دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)

دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند

رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی

اُمُل(عقب‌افتاده، قدیمی)

تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن

 

جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن

دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود

درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند

پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن
زبان در قفا-زبان پس قفا

جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن

 

زنانه-ویژه ی زنان

دم دما-نزدیک-حدود-حوالی

چارک-یک چهارم

آفتاب را به‌گز پیمودن(کوشش بی‌هوده کردن)

چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست

زبان پس قفا-نوعی گل است

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان
خداحافظی کردن-به درود گفتن

خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش

زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن

ته و تو-کنه حقیقت-باقی مانده ی هر چیز

از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)

دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش

حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت

آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)

 

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت

پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد

آماده‌باش-حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر

خُلق تنگ-عصبانی-خشمگین

ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بی‌اعتنایی کردن

ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور

چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود

زبیل-آشغال-زباله

چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

اقل‌کم-دست‌کم-لااقل

ریش سفید-مرد سالخورده و محترم

آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)
بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم
بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.

زهره ترک شدن-زهره آب شدن

از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)

بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد

آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)

بازرسی-بررسی و کنترل

حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین

رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن

پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن

این جور که بویش می‌آید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم

ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن

حسرت به دلی-آرزومندی شدید

انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت

به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن

خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن

خاک به سری-همبستری زن با شوهر

چغندر پخته-لبو

آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)

دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن

بدلی-تقلبی-جنس بد

به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب

زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن

افتادن دست-از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن

زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود

خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن

دوش گرفتن-زیر دوش ایستادن و خود را شستن

ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن

اهل دود-سیگاری

به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن

راه راه-دارای خطوط موازی

دله دزدی-عمل دله دزد

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد

برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری

پیش کردن در-بستن در

جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن

 

چادر سر کردن-چادر پوشیدن

پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد

 
با اشتها-متمایل به غذا

آب اندام-زیبا تن و خوش‌رو

اُرد-درخواست-سفارش-دستور

دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن

بر وفق-مطابق-موافق

 

ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد

چاچولی-زبان بازی-حقه بازی

زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن

خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن

آش هفت جوش-قضیه‌ی پیچیده

خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند

پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود

انسان بودن(شریف و درست بودن)

پیه آوردن-چاق شدن

زبر و زرنگ-چابک و فرز

دوا قرمز-پرمنگنات

پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی

خایه دار-با جرات-شجاع

 

داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن

اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

دوام کردن-دوام آوردن
تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن
زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته
دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب

پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی

دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن

خشکه پلو-کته

آب اندام-زیبا تن و خوش‌رو

دهن بسته-حیوان

خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن

 

دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا

دنباله رو-پی رو-مقلد

بد شیر-متقلب-بد جنس

چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی

آش و لاش-به‌کلی متلاشی‌شده-له‌ولورده

آبی از کسی گرم نشدن-بهره‌ای از کسی نبردن

برج زهر مار-بسیار خشمگین-بسیار اندوهناک

 
دلگرم-علاقه مند-مشتاق
حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن

آب مروارید-تار شدن عدسی چشم

پیزر-پوشال های نازکی که برای نشکستن ظروف شیشه ای میان آن ها می گذارند

تر تری-کسی که اسهال گرفته است

دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی

دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی

زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن

دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن

راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن

خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن

یکی دیگر از مطالب سایت :
دکتر روانشناس

الو(شعله‌ی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم))

اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن

پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی

جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه

چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه

از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب

خیار چنبر-نوعی خیار
تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی
زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو

دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی

اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند

در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن

چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن

چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن

دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم

تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن

بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن

بَر و رو-قد و قامت-چهره

حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن

 
به درک- به جهنم
بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن

زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت

از کاسه درآمده-بیرون‌زده-ورقلمبیده

رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند

در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن

دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا

بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن

بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است

از پشت کوه آمدن-بی‌خبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن

دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار

آیینه‌ی اسکندری(آفتاب)

پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

تکه-پاره ای از چیزی-زن زیبا و خوشگل-لقمه

پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن

جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد

پالان کردن کسی-فریب دادن کسی

اسکلت‌بندی-طرح‌ریزی-زیرسازی

چَرچَر-اسباب عیش و عشرت

خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان

دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین

 

اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)

 

در چاه افتادن-فریب خوردن

آب‌تنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))

خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن

حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن

 

زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند

تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن

دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون

در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن

ته تغاری-آخرین فرزند خانواده
دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده

راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن

دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش

خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی

جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن

زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن

آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)

خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است

آسمان (و) ریسمان(حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز)

خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد

زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند

پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن

تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند

چلو صاف کن-آبکش

خدا به دور-پناه بر خدا

تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن

دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول

چراغ باران-چراغانی

بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن

دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن

دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی

خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه

در زدن-کوبیدن در خانه

پیش پیش-جلو جلو

دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد

آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)

دود-دخانیات-مواد مخدر

دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن
زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن

اسکلت‌بندی-طرح‌ریزی-زیرسازی

حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن

بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره

 
باجه-جای بلیت فروشی
انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن
روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است

اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن

آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)

دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند

تعطیل بردار-تعطیل شدنی

خوشبختانه-از حُسن اتفاق

زیر جلکی-پنهانی

تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود

جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود

دیر کرد-تاخیر-تعویق

رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن

تریاک مال-کسی که تریاک را برای فروش لوله می کند

بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق

به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن

ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب

تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل

چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند

بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش

بریدن از هم-قطع رابطه کردن

تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است

پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف

بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان

بلا نسبت-دور از جانب شما

چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن

زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

بریدن از هم-قطع رابطه کردن

چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد

از مرحله پرت بودن(یکسره بی‌اطلاع بودن)

از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)

حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن

ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)

بغداد آباد-شکم سیر

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم

چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط

 
چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن

آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)

 

باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است

حیص و بیص-گیر و دار-مخمصه

باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن

چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن

 

پول چایی-انعام-بخشش

تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن

زیر تشکی-رشوه

اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکال‌تراشی کردن

درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن

خیط کاشتن-خطا کردن

چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن

خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن

برادر زن-برادرِ زن هر مرد

این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر

الو(شعله‌ی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم))

رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن

آن چنانی(چنانکه خود می‌دانی، بسیار گران‌بها، بسیار عجیب)

چاره ساز-خداوند

دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود

جان جان-معشوق-محبوب

خالی کردن تفنگ-شلیک کردن

خلاص-خارج از دنده بودن موتور

آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست

آش هفت جوش(قضیه‌ی پیچیده)

چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی

پشم و پیله-ریش

چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب

ادب‌خانه(مستراح، طهارت‌خانه)

در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن

خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی

دلپخت-پختن مغر چیزی

دله-هرزه-چشم چران-پرخور

تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد

چین خوردن-چروک شدن

پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن

تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن

خاکروبه ای-سپور-آشغالی

چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک

آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)

راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت

پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن

جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن

اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن

باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن

خریت-نادانی-حماقت

دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد

خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام

باریک-دقیق-حساس

ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام

رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی
دایی اوغلی-پسر دایی

جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن

دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن

جِر خوردگی-بریدگی-پارگی
بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن

چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت

خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن

اجاق‌کور(نازا، بی فرزند)

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد

از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)

اسرار مگو(حرف‌های ناگفتنی)

حرام و حرس-ریخت و پاش
آبی از کسی گرم نشدن-بهره‌ای از کسی نبردن

پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن

با متانت-با وقار

دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره

حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان

اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن

بنا بودن-قرار بودن

بخور و نمیر-مقداری از غذا که تنها برای ادامه ی زندگی کفایت می کند

 

رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن

زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن

رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن

تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا

دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن

در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن

 

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات

آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن

بفرما زدن-تعارف کردن

بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی

پادگان-سربازخانه

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن

آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)

تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن

جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن

زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی

تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش

چک و چانه-کنایه از دهان

دست و پا کردن-فراهم آوردن

انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن

خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده

چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن

خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن

دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

اسباب‌کشی(نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر)

دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن

از تیپ کسی بودن

پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن

داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن

آدم دو قازی-شخص بی‌سروپای بی‌ارزش

آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)

زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب

خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن

از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت

چیز-آلت تناسلی

خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور

 
بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد

آواز دادن-خواستن

دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن

خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده

از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن

 

پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن

تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار

زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده

خیابان گردی-بی کاری-ولگردی

خاک بر سری-بی آبرویی

بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن
ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن

از شوخی گذشته-حالا برسیم به مطالب جدی

آب شیراز-شراب

دوا درمان-مداوا-معالجه

چال شدن-گود شدن-دفن شدن-در زیر خاک گذاشته شدن

آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن

اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده

بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو

باربند-جای نهادن و بستن بار

خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود

آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل

د ِ-پس-آخر

پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی

دم بازی-چاپلوسی-تملق

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

خون کسی در نیامدن-بی نهایت خشمگین بودن

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن

خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن

از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)

چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن

با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است

زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است

تِک تِک-صدای کارکردن ساعت

تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران

پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن

خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند

جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن

جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن

چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز

جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد

دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن

چندش شدن-حالت چندش دست دادن

از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بی‌حال شدن)

دبوری-بی سر و پایی-ولگردی

اهل حال(دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی)

آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)

آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن

 

خشک زدن-مات و مبهوت ماندن

چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن

دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود

دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن

چش شده ؟-او را چه شده است ؟

پا به رکاب-آماده ی رفتن

 
این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن

از این حرف‌ها-مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد

دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

دال-خمیده-کج
جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

آسمان را سِیر کردن(سخت خوشنود بودن، لذت بسیار بردن)

دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن

ریگ دندان کسی شدن-مزاحم کسی شدن

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن

ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات

خدا داده-دیم کاری

ته آواز-صدای نسبتن خوب

پوست کلفت-سخت جان-مقاوم

 

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

دیر کردن-تاخیر کردن

بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش

دزدیده-دزدکی

دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده

خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی

رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن

تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن

خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی

دق کردن-از غصه مردن

آفتابه‌آب‌کن-پست ترین نوکر

دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند

به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن
دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن
آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر

بَهمان-فلان

خروس خوان-هنگام سحر

جزغاله-سوخته-زغال شده

چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن

آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)

جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن

خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال

خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن

آب دندان خوردن-حسرت خوردن

از مخ معاف بودن-دیوانه بودن
باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند

دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن

زیر پوش-جامه ی زیرین

خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود

ابتدا به ساکن-ناگهانی-بی‌مقدمه

زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن

انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت

ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن

خرمن-انبوه و پرپشت

خدا به دور-پناه بر خدا

از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن

ناظمی نیا

Next Post

بهترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 101

پ مرداد 13 , 1401
بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر   دُم لابه-چاپلوسی-تملق دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ) زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه […]