بهترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 101

بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر

 

دُم لابه-چاپلوسی-تملق

دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن

از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)

زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه

روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن

زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن

رفتن با سر-نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری

خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر

دان-دانه-چینه

جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد

از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن

جبهه ی جنگ-میدان جنگ

الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)

توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن

از دست کسی در رفتن(کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن)

به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

از قدیم ندیم‌ها-از گذشته‌های دور

زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند

 

تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن

دوش گرفتن-زیر دوش ایستادن و خود را شستن

زبر و زرنگ-چابک و فرز

تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن

ازرق شامی(اخمو، ترشرو)
دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی

تخم چشم-مردمک چشم

خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن

تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون

 

زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید

چُغُل-سخن چین

ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن

چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن

چُل کلید-جام درویشان

ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن

بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن

بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند

رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن

تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن

از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن

از روی شکم‌سیری(از سر بی‌مسئولیتی، بدون تعمق)

آب اندام-زیبا تن و خوش‌رو

چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن

دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن
دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد

پنج تن آل عبا- پنج تن

دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن

از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بی‌مهری قرار گرفتن

بی شوخی-جدا-بدون شوخی

 
آب بندی کردن(آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو)

افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن

خواب از سر کسی پریدن-نگا. پریدن خواب از سر کسی

آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر

ادا اصول(ادا اطوار)

رانده و مانده-بدبخت و وامانده

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

اسباب‌چینی-دسیسه‌چینی-توطئه‌چینی

پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی

جرات دادن-دل دادن-دلیر کردن

پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی

پول چایی-انعام-بخشش

پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن

پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن

پشت رو-وارونه

 
دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است

جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن

پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی

زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت

آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)

 

تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

اهل عمل-کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند

 

به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن

دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن

ارواح شکمت(ارواح بابات)

دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)
دسته کوک-ساعتی که از محل دسته کوک می شده است

پوست کندن-سخت تنبیه کردن

 

پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن

دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

جان کُردی-سخت گیری-مقاومت

چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت

دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن

پر رودگی-پر گویی-پر حرفی

به هم زدن-قطع رابطه کردن

انداختن پشت گوش-سهل‌انگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن

چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ

رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح

بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن

ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف

دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن

از راه به‌در بردن-فریب دادن-اغوا کردن

از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، به‌کلی تغییر کردن)

دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن

دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار
آدم چوبی-بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی
پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

دسته کوک-ساعتی که از محل دسته کوک می شده است

انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)

برزخ شدن-ناراحت شدن

دولاب-گنجه-کمد-قفسه

 

زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن

زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.
روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن

بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا

تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه

از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)

دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار

بند-ریسمان-طناب-رشته

بر پا شدن-ایجاد شدن

خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی

چغندر پخته-لبو

دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی

چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن

تُف کار-بچه باز

خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن

تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن

تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را

با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن

به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن

جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن

 

پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن

با اشتها-متمایل به غذا

 

آهوی مانده گرفتن-بی‌انصافی کردن-عاجزکشی کردن

چشمداشت-توقع-انتظار

حجله خانه-اتاق شب زفاف

زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن

 
آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)
بامبول زدن-حقه سوار کردن

خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن

چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد

پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است

دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود

دل به دل رفتن-دوستی و دشمنی از دو سو بودن

چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد

جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند

دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن

پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی

تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

پس افتاده-بچه ی کسی
از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)

چشم سفیدی کردن-پر رویی کردن-گوش به حرف ندادن

 

خانه زاد-نوکر-خدمت گزار

پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست

تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن

چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند

دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن

دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن

بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است

حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه

به لج انداختن-به لجاجت انداختن

ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند

این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)

تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه

زن مرده-مردی که زنش درگذشته است

تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن

رشوه گیر-رشوه خوار

بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است

دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی

 
پر روده-پرچانه-روده دراز

پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن

بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن

از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن)

دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن

دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن

 

خبر گرفتن-پرسیدن

دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی

حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن

 

دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

 

دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن

اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)

شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)

 

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن

آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)

رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی

پیشاب-ادرار

پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن

دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق

جامه شور-رختشوی

بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن

در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن

چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن

حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت

پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن

توالت رفتن-به دستشویی رفتن

در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد

در هم لولیدن-توی هم رفتن

پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ

حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن

زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند

دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن

جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن

دنده کج-کج خلق-یکدنده

 

رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن

خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه
حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی
 

باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن

حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا

آستین از دهان برداشتن-خندیدن

ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن

بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است

ختم شدن-پایان گرفتن

رخصت خواستن-اجازه خواستن
پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن
آبِ خشک(آب بسته)

حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن

تو بوق زدن-رازی را فاش کردن

خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن

پر و بال-امکان-فرصت

پیش رس-زود رس

خرج تراشی-هزینه درست کردن

خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم

زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است

با متانت-با وقار

آلنگ دولنگ(چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند)
آل آروادی-زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار

انگشت‌شمار(کم، معدود)

این دو کله‌دار(خورشید و ماه)

شعله‌ی آتش

از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)

چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی

آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن

راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟

جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن

جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن

آب‌تنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))

برادر دینی-هم کیش-هم مذهب

حق گرفتن-نگا. حق بردن

 

خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود

خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده

پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی

خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن

باب دندان-مناسب طبع و حال

دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی

از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن)

 

بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه

جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور

دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن

چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود

زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار

پا در رکاب-حاضر و آماده

دیگ بخار-دستگاه تولید بخار

 
خدا داده به فلانی-بختش یار بوده

حالی کردن-فهماندن

خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن

اَکه ننه-آدم آب‌زیرکاه

باجی-خواهر-زن ناشناس

تلخه-تریاک-سوخته

آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)

اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن

از دست دادن-گم کردن

پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن

خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن

 

فرسوده و خراب شدن

الکی-بی‌هوده-بی‌خود-دروغکی

اسباب‌کشی-نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر

پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن

خواهر و مادر گفتن-دشنام خواهر و مادر به کسی دادن

در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن

چِرت-حرف بی معنی و نامربوط

باد بُروت-خودخواهی-غرور-تکبر

چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن

حساب ماست بندان یزد-حساب ساختگی

ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه

از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن

تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح

 
چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان

بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا

چهار دستی-فراوانی

خرخاری-همدیگر را خاراندن

رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن

جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند

بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.

خواری و زاری-پریشان حالی
از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)

بنا بودن-قرار بودن

چانه لغی-راز داری نکردن
خیط کردن-نگا. خیت کردن

دست پیش-گدا

تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن

بند و بساط-اسباب مختصر زندگی

جا در جا-فورن-جا به جا

 
داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن
خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس

الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب

زیر لبی-زیر زبانی

حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق

جا نیاوردن-کسی را نشناختن

ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی
 

رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی

پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن

دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن

تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی
پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن
زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن

دیوانه بازی-انجام کارهای ابلهانه و نابخردانه

دل و دماغ-دل و حوصله

زیر نافی-هدیه ای که برای بریدن ناف نوزاد به قابله می دهند

خدمت رسیدن-به حضور رسیدن

این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)

رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن

ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر

حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا

آب به چشم آمدن-طمع کردن

در ثانی-ثانیا-دوم

اسکلت‌بندی-طرح‌ریزی-زیرسازی

جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش
آل آروادی-زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار
پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب

آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)

از زبان افتادن-لال شدن

تند نویس-کسی که سریع می نویسد

رشوه گرفتن-رشوه خواری

حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی

خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن

چو-شایعه

اجباری-خدمت سربازی

آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن

ترش ابرو-عبوس

پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن
آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی

خال-نقطه ی سیاه-لکه

چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی

پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن

از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن

بدلی-تقلبی-جنس بد

ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف

پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن

بله قربان گو-چاپلوس-متملق

زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید

الکی(بی‌هوده، بی‌خود، دروغکی)

دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی

آب‌کور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)

خوش بنیه-سالم و قوی

چنار امام زاده صالح-متلک بد

چَخ چَخ-عیش و عشرت

آتشِ تر(شراب، لب معشوق)

زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند

جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن

 

از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن

 
زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن
دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی

چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند

انداختن توی هچل-دچار دردسر و ناراحتی کردن

دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون

بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت

یکی دیگر از مطالب سایت :
آزمون پره انترنی و علوم پایه دامپزشکی

الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)

دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن

راست روده شدن-اسهال گرفتن

برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن

دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی

پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن

با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر

جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند

بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن

خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن

حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ

ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن

دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن
 

آسیاب‌گردان(کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید)

آینه‌ی هفت‌جوش-خورشید

بوق زدن-اعلام موافقت کردن

خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن

پا در رکاب-حاضر و آماده

حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند

چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود

تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن

بامبول زدن-حقه سوار کردن

درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان

بومی-محلی-اهل همان سرزمین

چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن

دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن
ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن
برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن
چش شده ؟-او را چه شده است ؟

توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن

چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن

اهل دود-سیگاری

آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن

اهل بیت-اهل خانه-خانواده

دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر

چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب

آب نخوردن چشم-امید نداشتن

بد زبان- بد دهن

پوست کنده-رک و بی پرده

آفتابِ پس دیوار-شامگاه

تلکه کردن-پول یا چیزی را به زور-چاپلوسی و یا فریب از کسی گرفتن

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام

 

دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود

از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)

 

چشمگیر-جالب توجه-با ارزش

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

ارزانی(بخشیدن، دادن)

خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم

جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف

دور-بار-دفعه-نوبت

باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن

به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است

حمله گرفتن-غش کردن
دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن

جی جی-خار پشت-جوجه تیغی

 

پختن کسی-کسی را برای کاری آماده کردن

آب به چشم آمدن(طمع کردن)

دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری

خانه به دوش-بی خانمان-آواره

آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)
خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح
دل به دل رفتن-دوستی و دشمنی از دو سو بودن

پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن

زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند

آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست)

پشتی-بالش-حمایت

چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن

پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار

دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن

 

ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن

پا به رکاب-آماده ی رفتن

تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل

حال کردن-لذت بردن

دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف

ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)

پَخ خوردن-تیزی چیزی

حق گرفتن-نگا. حق بردن

ته خوار-بچه باز

پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن
آبی از کسی گرم نشدن-بهره‌ای از کسی نبردن

دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی

جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن

خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه

از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن

ادرار بزرگ-مدفوع

دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن

حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای

پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار

دلپخت-پختن مغر چیزی

جا افتاده-آدم متین و با تجربه

خرناس-نگا. خُرخُر

اکبیری(زشت، بی‌ریخت)

از روی شکم‌سیری-از سر بی‌مسئولیتی-بدون تعمق

آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن

پت و پاره-ژنده-فرسوده

زهره دان-کیسه ی صفرا

 
به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن

ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده

پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور

از بی‌کاری مگس پراندن-بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن

زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال

پات-بی آبرو-بی تربیت

آواز کوچه‌باغی(آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است)

بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن

ابرو فراخی(خوشدلی، گشاده‌رویی)

آماده‌باش-حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر

به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن

 

دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش

چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن

جار-چلچراغ-شمعدان

آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)

چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن

اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن

جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد

با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی

حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی

خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن

جراندن-جر دادن-پاره کردن

پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن

خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن

آمده(شوخی و لطیفه)

ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)

از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)

ددر برو-نانجیب-زن بدکاره

تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید

بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق

دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود

پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است
اِرا-هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید
جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن

ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بی‌اعتنایی کردن

خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر

در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن

ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن

 

آی زرشک(آی زکی)

چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن

اروای ننه‌ات-ارواح بابات

چاق شدن قال-گرم شدن دعوا-اوج گرفتن بگو و مگو

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن

دو دو کردن-دویدن

اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی

تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه

داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی

چپ بُر-نوعی اره ی دستی

خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران

تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را

آفتاب‌نشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانه‌خراب کردن)

جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی

چسی در کردن-نگا. چسی آمدن

ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن

دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن

اُق زدن(بالا آوردن)

خط کش-وسیله ای برای زسم خط

چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن

تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی

خودفروشی-فاحشگی-خیانت

دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی

بر پا شدن-ایجاد شدن

درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند

آب‌کور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد

الم‌شنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال

حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن

چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن

پخش-پراکنده

دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها

بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن

آبِ آب-آبکی-بی‌مایه-بیرنگ

خلق الله-مردم

حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن

پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند

دود گرفتن-پُک زدن

حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد

روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن

دود گرفتن-پُک زدن
پُر توپ-خشمگین
پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی

دست به دست دادن-دست عروس را در دست داماد گذاشتن

راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن

حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن

دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن

درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند

خنگ خدا-نادان و کودن

دهن-واحد آواز خواندن

دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن

آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن

به خط کردن-به صف کشیدن

بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی

پیله کردن دندان-ورم کردن لثه

بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن

رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار

آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)

دست خوش !-آفرین

پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن

ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته

آهنگ ریپ‌دار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)

دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است

دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند

تاخیر بردار-قابل عقب انداختن

آیه‌ی یاس-آن که بدبینی را به کمال می‌رساند

به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن

بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه
پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن

زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار

آمیزقلمدون-میرزا‌بنویس-کاتب

توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن

دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب

ریغ-مواد درون امعا و احشا

حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات

به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

جن زده-دیوانه

جِر خوردگی-بریدگی-پارگی

الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند)
خیس کردن-ادرار کردن به خود
چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن
چشمداشت-توقع-انتظار

دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس

پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری

بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز

بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب

به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن

تور کردن-زن یا دختری را به دام انداختن

دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن

دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن

تمام کردن-مردن

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن

برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن

تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا

خرمن-انبوه و پرپشت

پت و پاره-ژنده-فرسوده

ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است

اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)

تُخس-ناقلا-شیطان-شرور

اسب چوبین(تابوت)

پخته-با تجربه-دنیا دیده

کسی را اذیت و آزار کردن

تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن

 

از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن

ترکه-آدم باریک و بلند
جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن

حظ کردن-لذت بردن

در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن

جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود

الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)

 
جیر جیر کردن-داد و فریاد عاجزانه کردن برای میانجی طلبی

انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکته‌گیری کردن، اعتراض کردن)

جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن

اهل دود-سیگاری

خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک

درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار

خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی

از آب گل آلود ماهی گرفتن(از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن)
پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن
چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی

دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن

خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان

زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

جاهل پسند-چیزی که جوان

از عزا در آوردن-به دوره‌ی عزاداری پایان دادن

آلونک‌نشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند)

 

پت و پاره-ژنده-فرسوده

دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن

دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن

به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن

 

به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن

خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن

بومی-محلی-اهل همان سرزمین

 

تر دماغ-سرحال-شنگول

روان کردن-از بر کردن

آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند

اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده

دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران

چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد
پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن
زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن

جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن

از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است)

خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا

افسرده‌بیان-بی‌هوده و بی‌مزه‌گو

دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن

از این حرف‌ها-مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد

چشه ؟-او را چه شده ؟

تشریف داشتن-حضور داشتن

پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن

دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان

خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن

دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن

چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند

بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث
پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک
زیر جلکی-پنهانی

رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن

بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن

دست دوم-کار کرده-مستعمل

خودفروش-فاحشه-خائن

ابرو کج کردن(خشم گرفتن)

به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن

دزد سر گردنه-کاسب نادرست و گران فروش

دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف

 

دور تا دور-گرداگرد-اطراف

آتش‌پاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب

جز زدن-ناله و زاری کردن

از چاله در آمدن و به چاه افتادن(از باران به ناودان پناه بردن)

آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)

خیر مقدم-خوش آمد

خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب
دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن

زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه

آتش بی‌باد-ظلم-می

 

بنا بودن-قرار بودن

ابرو انداختن(ابرو آمدن)

ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن

دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن

دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه

رانده و مانده-بدبخت و وامانده
رضا شدن-راضی شدن

دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن

زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن

حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن

داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه

دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن

اوقات‌تلخی(ترش‌رویی، عصبانیت)

برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن

آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)

ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن

 

تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر

ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند
اَتَر زدن(فال بد زدن)
حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن

جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن

خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن

جوغ-جوی آب

چَخ چَخ-عیش و عشرت

درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن

ناظمی نیا

Next Post

بهترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 61

پ مرداد 13 , 1401
پالان کردن کسی-فریب دادن کسی چای صافی-نگا. چای صاف کن چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن در […]