کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 188

جا در جا-فورن-جا به جا

 

دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن

 

تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن

دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن

حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری
روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن

از بی‌کفنی زنده بودن(بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن)

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجه‌ی جایی کردن)

چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن
درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد

حِکِه ای-مردم آزار-کرمکی-ناراحت

چپو شدن-غارت شدن

اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)

دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن
دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن

بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد

خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد

جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد

داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن

پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین

زندگی-مال-وسایل کار و خانه

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکال‌تراشی کردن)

زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن

خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود

 

پا خوردن-فریب خوردن

اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)

بلا نسبت-دور از جانب شما

رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن

دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت

رشته فرنگی-ماکارونی

زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن

تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن

آدم استخوان‌دار(کسی که اراده و پشتکار دارد)

انداختنی-جنس نامرغوب

خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن

خط افتادن-خراش افتادن

بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن

دور و دراز-فراخ و وسیع

جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد

از عزا در آوردن-به دوره‌ی عزاداری پایان دادن
جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی

راحتی-دمپایی

چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟

داداشی-برادر در زبان کودکان

انگشت بلند کردن(اجازه‌ی سخن خواستن)

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن

جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند
حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن

پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

 
زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند
زار-کوتاه شده ی زایر

پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن

خرناس-نگا. خُرخُر

چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق
تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته

ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

دست بالا-حداکثر

چیز فهم-عاقل و فهمیده

چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

 

پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن

تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن

تخم چشم-مردمک چشم

آک‌بند(نو واستفاده‌نشده، هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده، دست اول)

حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن

برخورد-بهم خوردن-تصادف

آب نخوردن(درنگ نکردن)

پول مول-پول

جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن
آمد کردن(رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته)

بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت

چشم انتظار-منتظر-چشم به راه

دولابچه-کمد کوچک

شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)

اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان

 

حق البوق-رشوه

دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن

زینه-پله

دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس
بد شیر-متقلب-بد جنس
زهره کردن-بسیار ترساندن

چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن

زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن

اشک خنک-گریه‌ی ساختگی

درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن

دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن

آمده-شوخی و لطیفه

در زدن-کوبیدن در خانه

ریش بابا-نوعی انگور درشت دانه

باریک شدن-دقت کردن-در بحر چیزی رفتن

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب
بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

چله نشینی-خانه نشینی

خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود
بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید

رتوش-دستکاری و آرایش عکس

چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن
الابختکی-اتفاقی-تصادفی

دست نخورده-استفاده نشده-چنان که نهاده باشند

چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد

بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند

دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده

دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن

جوراب شلواری-جوراب همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن

زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن

اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا

دود چراغ-کشیدن شیره

زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد

خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان

داغان-از هم پاشیده-پریشان

الو(شعله‌ی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم))

چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است

بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان

پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن

دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر

خربان-صاحب خر-خرکچی

خوش برخورد-خوش محضر-خوش معاشرت

بغل زدن-زیر بازو گرفتن

به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن

زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد
آلنگ دولنگ-چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند
دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق

آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی

راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار

چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در

زیر جلکی-پنهانی

حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی

در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)

دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند

زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه

بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت

رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا

روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن

آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ

آهو چشم-معشوق-شاهد

دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن
زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن
آکَل-آقای کربلایی

باد توی سرنا کردن-اسرار کسی را فاش کردن

اهل حال-دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی

بازرسی-بررسی و کنترل

جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد

بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه

زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری

راهی کردن-روانه کردن-فرستادن

اُتُل-شکم-اتوموبیل

خراشه-تراشه-خرده ی چوب

چقال-مهمل بقال

خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق

دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست

تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن
جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن
تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن
حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن

دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی

ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن

خرج تراشی-هزینه درست کردن

پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن

خستگی در کردن-استراحت کردن

دور تسبیح-بسیار و بی شمار

دل دار-دلیر-شجاع-معشوق

آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال

دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند

زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود

پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن

جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن

آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)

 

دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن

باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن

انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکته‌گیری کردن، اعتراض کردن)

رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ

آیَم سایَم-گاه‌کاهی

تِر زدن-خراب کردن کار

چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند

چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن

دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر
ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن

داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند

ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن

اسباب‌کشی-نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن

دسته دیزی-قوم و خویش دور

تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن

خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن

آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده

به چشم-اطاعت می شود

بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور

دستشویی-توالت-مستراح

جَستن چشم-پریدن پلک چشم

آدم بی‌خود-بی‌شخصیت و بی‌معنی

زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند

زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن

از کیسه خوردن-از جیب خوردن

خدا نگهدار-خدا حافظ
راست شدن-رو به راه شدن

از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است

خواب و خوراک-خورد و خواب

دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن

خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن

دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون

چو افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بس‌انداز خرج کردن
چاچول باز-حقه باز-شیاد
تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن
 

چِرت-حرف بی معنی و نامربوط

بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن

تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار

رده-حرف زشت یا نامربوط

هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار

رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ

داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن

جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال

 

آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن)

روان کردن-از بر کردن

استخوان‌بزرگ-شخص دارای اصل و نسب

آبگوشتی-بی‌ارزش-پیش پا افتاده

انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)

از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)

ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن

زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن
 

خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد

 

خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن

تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن

پس رفتن-عقب رفتن

دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی

خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه

توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن

باردار-آبستن-حامله

تو به تو-گوناگون-لا به لا

اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)

چُس افاده-افاده ی بی جا

زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن

زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند

چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن

ادرار کوچک-شاش

راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟

آدم بگو بخند-شیرین‌زبان و بذله‌گو

روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن

حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن

 

خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن

چانه-گلوله ی خمیر نان

دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن

 

این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)

جان دادن برای چیزی-برای چیزی سخت مناسب بودن

جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن

بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو

پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت

آدم بی‌سر و پا(متضاد آدم درست‌وحسابی)

بغل دست-کنار دست-پهلوی دست

بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن

زیست شناسی-دانش شناخت حیات و موجودات زنده

جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی

داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن

دو رگه-از دو نژاد محتلف

 

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن

تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن

اتوکشیده(با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب)

تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن

رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار

تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ

تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد

دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان

دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن

حق آب و گل-امتیاز-اعتبار

دل-معده

از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن

ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن

خرکار-پرکار

دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه

اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن

پا گرد-محل چرخیدن پله ها

خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو

چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند

اشکال‌تراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی
از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)
از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)

ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی

راسته چینی-چیدن ساده و آسان

ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن

روده گشاد کردن-سکسکه کردن

 

آسیاب‌گردان-کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید

رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن

چین و چوروک-چین و شکن

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن

خودسر-گستاخ-سرکش

ادرار بزرگ-مدفوع

پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی

نیروی انجام کاری را داشتن

جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی

بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن

اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن

پیگرد-پی گیری-تعقیب

جاری-زن برادر شوهر

حیوون-نگا. حیوان

پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن

چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند

حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن

 

بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت

دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد

باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن

دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن

دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن

پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن

تقاص گرفتن-انتقام گرفتن

دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن

 

جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن

پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن

پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن

پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش

آدم مقوایی-بی‌اراده-کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند

 

پیش بها-بیعانه

دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق

چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن

دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن

چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک

زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن
به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ

اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن

بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق

به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که

ز ِله-ستوه-عجز
تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن

زبانی-شفاهی

پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)

جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها

آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)

دوا قرمز-پرمنگنات

دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن

خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده
زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن
به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن
از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)

چوب زدن-با چوب تنبیه کردن

خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد

باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن
دق کردن-از غصه مردن

چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن

بچگی کردن-بیخردانه

راهی کردن-روانه کردن-فرستادن

 
زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن
جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا

به لج انداختن-به لجاجت انداختن

زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه

زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن

از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)

آب بردار(دوپهلو، کنایه‌آمیز)

پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی

چَک-سیلی-کشید

پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن

جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس

دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند

یکی دیگر از مطالب سایت :
سئو یا بهینه سازی موتورهای جستجو چیست؟

اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن

تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن

جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی

پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن

حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن

برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش
دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی

زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن

رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش

آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر

آدم نچسب(کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند)

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد

خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه

از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن

خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد

بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن

بامبول-حقه-کلک

داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند

خیط شدن-نگا. خیت شدن
چشم کار کردن-دیدن

این دو کله‌دار(خورشید و ماه)

خوب-کافی-بسیار

به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن

دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن

تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

پشت سر هم-پیاپی متوالی

بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن

از راه به‌در بردن-فریب دادن-اغوا کردن

بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن

جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم

افتادن دست-از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن

پر بدک-خیلی بد

جالباسی-کمد لباس-جا رختی

حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد

خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام

به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن

 

زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن

چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است

 

بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو

خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن

حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن

 
چَک-سیلی-کشید

خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی

زائو-زنی که زاییده و در بستر است

جزغاله-سوخته-زغال شده

خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت

جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن

حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن

حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن

آب‌کور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)

تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن

خر گردن-گردن کلفت-بی عار

امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

چندش شدن-حالت چندش دست دادن

خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع

خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی

پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن

ته آواز-صدای نسبتن خوب

خلاص کردن-تمام کردن-کشتن

ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما

حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار

در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات

پاچین-دامن زنانه

دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی

ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم

داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت

پُر توپ-خشمگین

تته پته-لکنت زبان

رده-حرف زشت یا نامربوط

چاره-درمان

دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن

بی اشتها-بی میل به غذا

انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن

پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته

روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن

چس خوری-خست-بخل

دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن

دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن

آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن

زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن

تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن

خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت

بی ریش-ناجوانمرد-نامرد

زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد

خیابان گرد-بی کاره-ولگرد

پر گویی-روده درازی-پر چانگی

اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب

خاکی-فروتن و متواضع

ته ریش-ریش اندک

چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت

از بی‌کاری مگس پراندن-بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن

زیر سری-بالش-متکا

بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند

دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک

آکِله-جذام-زن سلیطه

دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است

برش-لیاقت-زرنگی-کاردانی

آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن

جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود

زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن

درگاهی-آستانه

آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)

چاچول باز-حقه باز-شیاد

خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی

چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک

از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)
بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش
چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن

این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.

چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند

بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار

تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

دو دستی-با هر دو دست

تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی

دهن-واحد آواز خواندن

پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن

بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن

تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن

به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن

چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن

چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

ازدست‌رفته-عاشق

راستکی-واقعی

از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)

تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند

حلق آویز-به دار کشیده

خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن

 

دست و پا-توانایی-عُرضه

اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)

چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود

چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند

به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن

رخت کسی کوک بودن-رفاه داشتن

تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن

تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده

پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن

 

احوال گرفتن-جویای حال شدن

با محبت-زود جوش و مهربان
چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند

بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن

خال-نقطه ی سیاه-لکه

پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن

جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار

خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند

اروای ننه‌ات-ارواح بابات

چهره کردن-نگا. چهره شدن

پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا

از خشت افتادن-بدنیا آمدن

خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد

از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کم‌حوصله بودن)

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)

خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست

پاخت-بند و بست-تبانی کردن

از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن

 

خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن

ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد

تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن

 

تو گود-ظرف عمیق برای آش و سوپ و جز آن ها

آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)

ازخودراضی(متکبر، خود پسند)

چنگول زدن-پنجه زدن

تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن

بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن

پس افتاده-بچه ی کسی

 

انگشت بلند کردن-اجازه‌ی سخن خواستن

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده

حمله-بیماری غش-صرع

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن
از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)

جمع کردن-گرد آوردن

 

چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن

ازقحطی‌درآمده(گرسنه‌چشم، آدم ندید‌بدید)

دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند

پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق

چوب خوردن-تنبیه شدن

دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن

بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی
چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن
با آب و تاب-با شرح و تفصیل

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین

خدا بیامرز-مرحوم-مغفور

آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن
دله-هرزه-چشم چران-پرخور

پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن

خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند

خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده

رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند

اصول دین پرسیدن(سوال‌پیچ کردن)

چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست

پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن

زار-کوتاه شده ی زایر

حساب کهنه-نگا. حساب سوخته

آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)

اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)

رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن

چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن

چل مرد-مرد کوتاه قد

راحتی-دمپایی

 
پریدن خواب از سر کسی-خواب نیامدن-هرچند وقت خواب باشد
حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی

اَجق وَجق(چیزی با رنگ‌های تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)

تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن

روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم

آفتاب را به‌گز پیمودن(کوشش بی‌هوده کردن)

از پشت کوه آمدن(بی‌خبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)
پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود

دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن

ددر رفتن-بیرون رفتن

آدم چوبی-بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی

 

زیر دم سستی-انحراف اخلاقی

بچگی کردن-بیخردانه

دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش
تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن

تلق و تولوق-صدای ناهنجار

پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد

آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند

در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود

خود را خوردن-رنج بردن

ادرار بزرگ(مدفوع)

جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول

ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن

تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او
بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار

چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن

آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

چرکوندی-لکه دار کثیف

از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)

خیابان گز کردن-ول گشتن

بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم

از قدیم ندیم‌ها(از گذشته‌های دور)
پخته-با تجربه-دنیا دیده
زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود
پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند

اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)

پیشاب-ادرار

بی ریخت-زشت-بد ترکیب

انگشت‌نگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده

جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن

حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ

چَرس-حشیش-گرد-بنگ

پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن

پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن

خشتک-وسط درز دو پا در شلوار

راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن

دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد

زهر چشم-نگاه خشم آلود
خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران

جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن

ترش کردن-عصبانی شدن

زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان

حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله

بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند

از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن

ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن

خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری

دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند

حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن

پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن

انسان بودن(شریف و درست بودن)

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

خراشه-تراشه-خرده ی چوب

چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند

دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد
به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

چشم دریده-خیره-درآمده

تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد

تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود

تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن

رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن

پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن

روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن

داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن

از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)

پف کرده-بادکرده-ورم کرده

اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)

با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن

دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی

خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش

ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام

دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک

چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود

رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم

خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم

خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد

دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن

خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته

آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد)
پاکار-امر بر-پادو-مباشر

از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن

تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن

چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن

خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم

آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب

خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس

دوام کردن-دوام آوردن

افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن

حی و حاضر-آماده

چرکمرده-نگا. چرکمُرد

دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

تلکه بند شدن- تلکه کردن

چاسان فاسان-آرایش-بزک

چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب

پله خوردن-دارای پله بودن

الکی-بی‌هوده-بی‌خود-دروغکی
اسباب‌بازی(وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان))

دلمه شدن-بسته شدن

زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن
پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن

خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود

جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده

آشنا روشنا-دوست آشنا

زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن

آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)

از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)

خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن

دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن

آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)

تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است

دخترینه-دختر-مونث

دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن

بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند

پرت گفتن-حرف بی معنی زدن

ناظمی نیا

Next Post

لیست کاملی از اصطلاحات عامیانه و کوچه بازاری قسمت 4

پ مرداد 13 , 1401
جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی باب-مرسوم-معمول رعیت داری کردن-حراست کردن از […]