کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 388

بلند بالا-قد بلند

جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن

اِحلیل خوردن(فریب خوردن)

به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن

روغنی-آلوده به روغن

زُل-خیره

تاب برداشتن-خم شدن-شکم دادن-لوچ شدن چشم

زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن

 
دست به دست گشتن-هر از گاهی نزد کسی بودن-از دستی به دست دیگری رفتن
چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب
دست کردن-دست فرو بردن

رجاله-اراذل و اوباش

تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن

حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب

دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن

بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده

تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن

راهی کردن-روانه کردن-فرستادن

پا سوز-عاشق شیفته

بی ریخت-زشت-بد ترکیب

دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن

دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق

پا سوخت-پا بد-بد شانس

حساب کردن-پرداختن خرج

جان کلام-اصل مطلب

دور از شما ب-لانسبت

تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن

برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن

آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوش‌خراش)

خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال

جاکن شدن-به حرکت در آمدن

خبر داغ-خبر بسیار مهم

چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی

پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن

چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن

 

چوب بندی-داربست

آمد داشتن(فرخنده و میمون بودن)

پارو-زن پیر

زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن

بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

آهوی مانده گرفتن-بی‌انصافی کردن-عاجزکشی کردن

خورده برده-ملاخظه و پروا

چهار دستی-فراوانی

زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن

حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده

اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)

پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن

جای کلاه سر آوردن-آن قدر ضعیف کش بودن که که اگر از او کلاه کسی را بخواهند سر او را به درگاه برد

توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن

راست روده شدن-اسهال گرفتن

زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن

اوضاع احوال-وضع و حال

آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)

دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن

پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی

اُزگل-بی‌سروپا-کم شعور و بی‌شخصیت

آدم‌قحطی(کمیابی آدم های کارآمد)

حرف-سخن-گفتار-کلام

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

جُربزه-قدرت-توانایی

با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن

آخر‌دست (سر)(بالاخره، سرانجام)

 

ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن

حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده

در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن

بنا-قرار

 

بی ریخت-زشت-بد ترکیب

آکَل-آقای کربلایی
از عزا در آوردن-به دوره‌ی عزاداری پایان دادن
خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد

اهل عمل-کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند

 

خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است

پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش

روی هم رفته-جمعن-بر روی هم
خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند

تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید

بنده زاده-پسر من

دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن

از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن

بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست

از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است)

زائو-زنی که زاییده و در بستر است

پیش کسوتی-قدمت و برتری

اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)

پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن

چس فیل-ذرت بو داده-نقل پیرزن

راست راست-آشکار و علنی-بی پروا

پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد

از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)

دیگ بخار-دستگاه تولید بخار

روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم

زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب

در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن

آجرپاره(جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره)

اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)

بستری-خوابیده در بستر-بیمار

حالا حالاها-مدت دراز

خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس

تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن

دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود

پیشت-آوازی برای راندن گربه

چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو

حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد

چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن
اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))

بارانداز-جای پیاده کردن بار

 
دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست
 

برزخ شدن-ناراحت شدن

از زورِ(از شدت، از بسیاری)

بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس

رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش

بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود

آب مریم-شیره‌ی انگور-عصمت و طهارت

راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان

خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است

چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد

تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن

تشریف داشتن-حضور داشتن

رو انداز-لحاف
رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان

بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن

بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی

خود را خوردن-رنج بردن

جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول

جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد

زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن

از کیسه خوردن(از جیب خوردن)

زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری

ژوری-هیئت داوران

خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن

روز مبادا-روز سختی و پریشانی

چُغُل-سخن چین

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو

دار و دسته-پیروان و اطرافیان

دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری

جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها

چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده

آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)

خیابان گردی-بی کاری-ولگردی

در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد

بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد

حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن

زدن بر سر کسی-به کسی ستم روا داشتن-کسی را تحقیر کردن

زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن

ادرار کوچک-شاش
بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد
خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

جوغ-جوی آب

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

چین چینی-پر چین

جگر گوشه-فرزند

پایش افتادن- پادادن و پا افتادن

به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن

انگشت به دندان گزیدن(متحیر شدن، حسرت خوردن)

بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار

چراغ الله-نگا. چراغ

از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)

پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن

دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی

دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن

خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب

پِشک-نرمی و پرده های بینی

درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن

تو در تو- تو به تو

دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند
دو جین-دوازده تا

از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن

 

رم کردن-رمیدن-گریختن

برش-لیاقت-زرنگی-کاردانی

با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن

جیش-ادرار در زبان کودکان

ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن

بی چیز-تهی دست-فقیر

اَکه ننه-آدم آب‌زیرکاه

چانه-گلوله ی خمیر نان

داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند

از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)

زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم

تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن

پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن

زبان پس قفا-نوعی گل است

توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن

دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن

چارچار زدن-بی حیایی کردن
رُک زده-زل زده-خیره شده

چَپَری بی-درنگ-به سرعت

زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو

بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن

تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن

از قرار-ظاهرن-آن‌طور که پیدا است

پوست کنده-رک و بی پرده

انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)

دندان تیز کردن-طمع کردن

به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن

ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن

دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت

آماده‌باش(حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر)

زمخت-درشت-ناهنجار

اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)

چانه-گلوله ی خمیر نان

دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند

آبِ آب-آبکی-بی‌مایه-بیرنگ

توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن

نیروی انجام کاری را داشتن

پُخت کردن-پختن

دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر

زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد

دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن

چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد
آدم دو قازی(شخص بی‌سروپای بی‌ارزش)

آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد
انگشت بلند کردن(اجازه‌ی سخن خواستن)

به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن

به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن

جگر پاره-فرزند-جگر گوشه

خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده

دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن

پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است
 

روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن

درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک

چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود

خاکه زغال-ریزه ی زغال

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی

رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن

حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن

حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار

پیر پاتال-فرتوت-کهن سال

اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)

با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن

چپکی-از طرف چپ-خشم آلود

زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن

آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن

تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک

خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن

اسم شب-کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب

باریک اندام-لاغر و ظریف

دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن

زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد

پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن

اهل نشست(تارک دنیا، گوشه‌نشین)

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

 

جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه

خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن

ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن

راسته بازار-بازار راست و مستقیم

پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن

به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن

 

جُربزه-قدرت-توانایی

دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن

دوسیه-پرونده

خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور

 

آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)

چهل منار-تخت جمشید

ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما

پینه-وصله-پوست سخت شده

دور از جناب ب-لانسبت

ددر برو-نانجیب-زن بدکاره

جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده

ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند

از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)

از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)

آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس

زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن

پَخ خوردن-تیزی چیزی

برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها

توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن

اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)

اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)

 

بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید

دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم

به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن

دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن

زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی

تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن

تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن

ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)

از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن

زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد

بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی

پشکل-سرگین حیوانات اهلی

ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی

پینه زدن-وصله کردن

زیر لبی-زیر زبانی

دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن

چرند-حرف پوچ و بی معنی

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند

حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن

بز دل-ترسو

پا گرد-محل چرخیدن پله ها

تخت و تبار-خوب و رو به راه

دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن
چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب

ختم شدن-پایان گرفتن

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش

آجر شدن نان(از بین رفتن درآمد)

 

آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)

 

تاریخچه-تاریخ مختصر

از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)

بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست

باد گرفتن-مغرور شدن

دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن

رج کردن-رج بستن
از پشت کوه آمدن-بی‌خبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن

چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن

تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی

خارج از حد-بیش از اندازه

الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن

به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن
باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش

دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن

دست اول-نو و تازه

زبان نفهم-کودن-بی شعور

 

الکی-بی‌هوده-بی‌خود-دروغکی

پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن

زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

بدلی-تقلبی-جنس بد

دخالت کردن-در آمدن در کاری

برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت
چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو

خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد

دُنگی-دانگی
از جگر گذشتن-نامردی کردن

پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق

حَرَج-مسئولیت-تکلیف

زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است
حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن

رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن

افسارسرخود(خود‌رای، افسارگسیخته)

چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن

چنار عباس علی-متلک بد
پیش بینی کردن کار یا شخصی

جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن

چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن
تا-توانایی

از دست دادن(گم کردن)

جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی

پر گو- پر چانه

آجیل مشکل‌گشا-آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند

ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد

دراندشت-وسیع-بی سر و ته

چُر-ادرار

چاقالو-چاق-فربه

جُربزه-قدرت-توانایی

جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری

الحق-به‌راستی-حقیقتن

آبگوشتی(بی‌ارزش، پیش پا افتاده)

دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون

 

پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک

دل کسی آمدن-دل آمدن

 

دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد

بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد

آلت فعل(وسیله‌ی انجام کار)

آن چنانی(چنانکه خود می‌دانی، بسیار گران‌بها، بسیار عجیب)

یکی دیگر از مطالب سایت :
connect metamask to decentraland

الف الف کردن-قاچ‌قاچ کردن
آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد

تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی

بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان

زیر انداز-پارچه ای که زیر پای کسی یا زیر چیزی گسترانند

دراندشت-وسیع-بی سر و ته

چین چینی-پر چین
 

دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور

آش و لاش(به‌کلی متلاشی‌شده، له‌ولورده)

جَر-پیچ و خم راه

ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)

حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز

آماده‌باش-حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر

به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن

ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن

بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن

بیخ خِر-بیخ گلو

ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)

روز پنجاه هزار سال-روز قیامت

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

پیزر-پوشال های نازکی که برای نشکستن ظروف شیشه ای میان آن ها می گذارند

پر پر کردن-نزدیک شدن بلا

دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه

خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار

زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای

بنده منزل-خانه ی من

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن

پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن

از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بی‌مهری قرار گرفتن)

پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن

از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن

تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد

اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن

بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند

بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی

به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن

 
دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن

حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار

ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه

از جگر گذشتن(نامردی کردن)

رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن

زیر چاقی-مهارت

زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار

پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش

انگشت کردن(انگشت رساندن)

پر رودگی-پر گویی-پر حرفی

آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن

زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه
پیاله فروش-میخانه چی

از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)

پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن

چراغان کردن-جشن گرفتن

اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)

جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح

تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار

تقاص پس دادن-تاوان پس دادن

جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن

جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند
پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد

دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی

پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن

دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن

رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن

جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن

دود-دخانیات-مواد مخدر

از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)

دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

احتیاطی(نجس، ناپاک)
از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست

دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن

پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی

خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن

خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا

آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)
پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن
چلو-برنج آب کشیده

اجابت کردن معده(قضای حاجت)

پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن

خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن

پا خوردن-فریب خوردن

بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن

راسته بازار-بازار راست و مستقیم

چوب در چیزی کردن-تحریک کردن

تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز

 

البرز-بلندقامت-دلیر

ازرق شامی-اخمو-ترشرو

جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن

با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر

راست راست-آشکار و علنی-بی پروا

خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن

دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن

از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن

دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی

بالای منبر رفتن-پر گویی کردن

در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن

پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن

چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن

جان کلام-اصل مطلب

بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار

تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن

بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن

ته گرفتن-سوختن غذا

حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی

رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن
اشرفِ خر-حریصی که زیان کند-نه خود خورد و نه به دیگران خوراند

پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال

دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن

چشم کار کردن-دیدن

خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد

زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)

خش افتادن-خراش افتادن

بی نماز شدن-گرفتار عادت ماهانه شدن

دستشویی-توالت-مستراح

پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی

به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن

آت و آشغال(وسایل کهنه و بی‌مصرف)

چاله میدان-نگا. چاله خرکشی

چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه

زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود

باد توی سرنا کردن-اسرار کسی را فاش کردن

جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید

زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند

از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز

 

تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است

تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ

دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر

بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده

آه در بساط نداشتن-سخت بی‌چیز بودن-بیچاره و بینوا بودن

توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن

خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن

در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن

چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن

خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن

چروکیده-چین دار شده-ناصاف

باجی-خواهر-زن ناشناس

ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما

پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن

از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)

به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن

آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن

بز دل-ترسو

چال-گودی-حفره

دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن

از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن

جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز

 

از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن

زار زدن-سخت گریه کردن

چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان

انداختن پشت گوش(سهل‌انگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)

دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق

پاک-به کلی-یکسره

چاییده-سرما خورده-زکام گرفته

دسته کوک-ساعتی که از محل دسته کوک می شده است

از شیر مادر حلال‌تر(چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست)

دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی

حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد

پُر توپ-خشمگین

برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن

از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن

تو در تو- تو به تو

 

باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی

با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن

چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی

خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن

 

خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس

چِخه-نگا. چِخ

تسمه ای-آدم لاغر و باریک ولی نیرومند

دوبلور-دوبله کننده

بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد

آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت

چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست

پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند

درد گرفتن دل از اسهال
 

جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم

چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند

دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده

زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است

زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد
رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی

چین دادن-تابدار و شکن دار کردن

 

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن

تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک

الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)

دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری

پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست

رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن

پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن

پوشک-کهنه ی بچه

جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن

پیله-مو

بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب

دست آموز کردن-تربیت کردن

از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)

دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن

آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)

حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی

زبان نفهم-کودن-بی شعور

رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا

چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن

زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی

دست آموز-تربیت شده-آموخته

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

ازقحطی‌درآمده(گرسنه‌چشم، آدم ندید‌بدید)

آیَم سایَم(گاه‌کاهی)

خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن

خرکچی-چارپادار

اوقات‌تلخی-ترش‌رویی-عصبانیت

باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن

 

رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند

از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن

تقاص پس دادن-تاوان پس دادن

خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته

از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن

چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد

دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف

ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بی‌اعتنایی کردن

چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی

جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن

بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود

خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن

حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن

چین و خم-پیچ و تاب

جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن
چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی

خشتک-وسط درز دو پا در شلوار

درز را آب دادن-از راه به در شدن

 
ریختگی-ریزش
تق سرما شکستن- تک سرما شکستن
از قدیم ندیم‌ها(از گذشته‌های دور)

از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن

زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن

اقل‌کم-دست‌کم-لااقل

به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن

تو گود-ظرف عمیق برای آش و سوپ و جز آن ها

 

دو به هم زن-دو به هم انداز

از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)

حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ

بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری

ابریشم(زن نوازنده، مطرب)

بد قدم-نامبارک-بد شگون

بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند

داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است
چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن

دست کم-حداقل

ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند

حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی

 

آلنگ دولنگ-چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند

ای داد بیداد-کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند

چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا

حاشا کردن-نگا. حاشا زدن

جاپیچ-جاکش-دلال محبت

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه

از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن

دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن

 
به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن

رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی

رو انداز-لحاف

پکاندن-ترکاندن

زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو

تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی

بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن

رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند

زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن

ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن

دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن

چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن

خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است

چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت

آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن

تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است

تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن

ابوقراضه(ابوطیاره)

تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن

آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)

جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز

بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف

آبِ دندان-حریف ساده

آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)

پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن
دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن
خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است

از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن

با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی

ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن

تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن

روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان

داد و هوار-داد و فریاد

پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند

اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)

ترش ابرو-عبوس

دختر بچه-دختر کم سن و سال

دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی

زردنبو-زردمبو

حساب با کسی نداشتن-مدیون کسی نداشتن

آمیزقلمدون-میرزا‌بنویس-کاتب

دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته

خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی

دبوری-بی سر و پایی-ولگردی

آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوش‌خراش

جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.

چَرس-حشیش-گرد-بنگ

دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل

حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب

چاشته بندی-ته بندی

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن

بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد

چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس

دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن

دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت

بی نماز شدن-گرفتار عادت ماهانه شدن

دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن

آب از گلو پایین نرفتن(غصه و ناراحتی شدید داشتن)

بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن

چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند

افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)

خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار

ناظمی نیا

Next Post

لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری قسمت 102

پ مرداد 13 , 1401
تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن بامبول سوار کردن- بامبول در آوردنخدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید آتش بی‌دود(آفتاب، غضب) بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش زار-کوتاه شده ی زایر در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن الف به خاک […]