لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 252

چِخه-نگا. چِخ

تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی

ژاکت-کت بافته شده از کاموا

جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن

خام عقلی-حماقت-دیوانگی

چشم ِ غربال-سوراخ های غربال

دست نماز-وضو

حق و حساب-باج سبیل-رشوه

تخم چشم-مردمک چشم

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن

رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک
روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا
بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند

دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن

دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن

پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن

چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی

تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن

چلچلی-دیوانگی-بیعاری

اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری

خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد

چینی بند-چینی بند زن

خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر

جامه شور-رختشوی

چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند

پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود

از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن

رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام

چرب زبان-خوش سخن-چاپلوس
چنگک-قلاب آهنی نوک تیز
تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

پُخت-هر نوبت از پختن

دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن

تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن

چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند

دو پولی-کالای بی ارزش

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی

آلت فعل(وسیله‌ی انجام کار)

خش و خش-نگا. خش خش

خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن

چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن

ذِله کردن-ذله آوردن

اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکال‌تراشی کردن)

زیر تشکی-رشوه

چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است

از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بس‌انداز خرج کردن

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن
حق دادن-تایید کردن
پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

اشک کوه(یاقوت، لعل)

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان

دیوار کوب-پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند

به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن

 

دندان تیز کردن-طمع کردن

ادرار بزرگ-مدفوع

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن

تنبل خان-تن پرور

خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس

خانه یکی-صمیمی و یکدل

خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود

انگشت‌شمار-کم-معدود

چیله جمع کردن-گردآوردن چیله

برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر

پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن

آیه‌ی یاس(آن که بدبینی را به کمال می‌رساند)

چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن

دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی

تحصیل کرده-درس خوانده

تخمی-به درد نخور-بی مصرف

زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن

زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن

ارباب حجت(اهل منطق)

بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره

تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش

خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر

اشک کوه-یاقوت-لعل

 
جان جانی-صمیمی-یکدل
آکله فرنگی-سیفلیس
پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن

دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف

خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن

زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها

جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است

الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچه‌ی کوچک، سیخ، راست)

چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد

 

آفتاب به آفتاب(هر روز)

در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن

دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز

با محبت-زود جوش و مهربان

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

اما(اشکال‌تراشی، ایجاد شبهه)

حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن

خواهر خوانده-دوست صمیمی

دَنگال-جادار-بسیار فراخ
دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار

پَخ خوردن-تیزی چیزی

تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را

خوش بنیه-سالم و قوی

به گوزگوز افتادن-پیر شدن-از خستگی زیاد از پای در آمدن

آب بندی کردن(آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو)

برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب
آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)

بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن

کسی را اذیت و آزار کردن

دست چین-گزیده-منتخب

دست مزد-اجرت-مزد کار

آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)

راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد
خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن

ذلیل‌شده

خال به خال-خال خال

حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند

تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن

جامه شور-رختشوی

دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن

چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ

آب نخوردن-درنگ نکردن

آینه‌ی زانو(برآمدگی زانو)
دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره

زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن

ارباب حجت-اهل منطق

 

رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند

آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود

پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن

پا بر جا-ثابت قدم-استوار

چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت

بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی

خاکروبه-زباله-آشغال

زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن

دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه

زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)

دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن

دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن

خرکاری-پرکاری-مفت کاری

چرند-حرف پوچ و بی معنی

برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری

درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان

راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی

خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن
تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه
چاشت-صبحانه-ناشتایی

خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن

دو قلو-دو بچه ی همزاد

از دست دادن(گم کردن)

خرسک-نوعی فرش

تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن

چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی

خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد

پرت شدن-دور افتادن از مطلب

آفتابی کردن(پدیدار کردن)

چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان

دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند
داوطلب-خواستار-نامزد
زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

چَرس-حشیش-گرد-بنگ

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند

حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن

پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی

دیگ بخار-دستگاه تولید بخار

چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم

بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان

ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)

چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد

 

ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است

پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن

انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب

زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک

از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن

دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون

انگشت‌نگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده

داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن

زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن

دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده

بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار

 

دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند

رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام

 

حرف گوش کن-حرف شنو

دلسردی-ناامیدی-یاس

خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس

ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه
دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !

ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن

بلغور کردن-سر هم ردیف کردن-حرف های قلمبه زدن-شکسته و نامفهوم حرف زدن

آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)

دمدمی مزاج-دمدمی

آدم بی‌خود(بی‌شخصیت و بی‌معنی)

پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن

پیگرد-پی گیری-تعقیب

به جا آوردن-شناختن

رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار

رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن

آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)

روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن

ذلیل‌شده

 

آی زرشک(آی زکی)

آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست

چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی

دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند

رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن

دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار

آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن

جامغولک-حقه-حیله

رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک

چین و چوروک-چین و شکن

خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن

دست زدن-لمس کردن

 

بچگی کردن-بیخردانه

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان

اوقات‌تلخی-ترش‌رویی-عصبانیت

آه در بساط نداشتن-سخت بی‌چیز بودن-بیچاره و بینوا بودن

در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن

خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد

خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن

 
خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز

انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)

دودی-اهل دود-سیگاری-تریاکی-معتاد به دخانیات

خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی

برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن

آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)

 

ته ریش-ریش اندک

تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن

بُراق-خشمگین-عصبانی

به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن

حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن

جاکش-پا انداز-دلال محبت

حاشیه دار-کناره دار

زهره کردن-بسیار ترساندن

زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن

پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع
به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن

انگشت بلند کردن(اجازه‌ی سخن خواستن)

زار زار-گریه ی شدید

خرده خرده-کم کم-رفته رفته

خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند
سیار غم انگیز و. سوزناک بودن

دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن

توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز

آینه‌ی دست(تیغ و خنجر)

اخم و تخم-ترش‌رویی-کج‌خلقی

رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده

جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)

بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن

از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)

از بی‌کاری مگس پراندن(بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن)

خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید

آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن

زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن

در دار-دارای سرپوش

روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند

آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

برزخ شدن-ناراحت شدن

دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه

پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن

ژاکت-کت بافته شده از کاموا

تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن

خانوار-مجموع اعضای یک خانواده

ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند

 

آدم مقوایی(بی‌اراده، کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند)

پشک انداختن-قرعه کشیدن

دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ

دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن

 

چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن

تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن

خوش قلق-رام-خوش خوی

جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد

دل آمدن-به چیزی تن در دادن

زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی

آواز شدن(شهره شدن)

چله نشینی-خانه نشینی

 

پول و پله-پول

 
رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن
روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن

چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس

خودرنگ-دارای رنگ طبیعی

دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب

زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن

به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن

جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم

اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکال‌تراشی کردن)

زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن

دست کم-حداقل

اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)

دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن

خل و ول-دیوانه-ساده لوح

خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن

البرز(بلندقامت، دلیر)

در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته

ذکر مصیبت-بیان درد-یادآوری رنج های خاندان محمد و به ویژه حسین

بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب

توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن
اوقات‌تلخی(ترش‌رویی، عصبانیت)
پایش افتادن- پادادن و پا افتادن

تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن

بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی

ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بی‌اعتنایی کردن)

خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید

دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت

خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است

جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن

پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی

چس فیل-ذرت بو داده-نقل پیرزن

 

آدم شش‌درچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)

جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه

زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است

حاضر و آماده-آماده

بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن

بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی

خوشایند-مطبوع-پسندیده

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

دَنگال-جادار-بسیار فراخ

پیمانی-استخدام غیر رسمی

خیک محمد-آدم چاق و فربه

جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن

پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن

چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن

به آخر خط رسیدن-به پایان کار

زیست شناسی-دانش شناخت حیات و موجودات زنده

زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن

آتشی-تندخو-زودخشم

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن

خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن

از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه

به لج انداختن-به لجاجت انداختن

از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، به‌کلی تغییر کردن)

چله ی زمستان-سرمای سخت

چیز دار-ثروتمند

خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن

پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن

به حساب-مثلا-یعنی

خوره-جذام-آکله

دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی

دقه-دقیقه

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)

از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)

حمله کردن-یورش بردن

پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی
زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن

جلز-نگا. جز

زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن

تیار کردن-آماده کردن

بَهمان-فلان

چک و چانه-کنایه از دهان

تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن

پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن

جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن

چارک-یک چهارم

پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار

آک‌بند-نو واستفاده‌نشده-هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده-دست اول

از حال رفتن-بی‌حال شدن-غش کردن

رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی

زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند

آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن

پول چایی-انعام-بخشش

دو پا داشتن، دو پا هم قرض کردن-به چابکی گریختن

این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)

حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد

زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن
دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن

چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن

به گوزگوز افتادن-پیر شدن-از خستگی زیاد از پای در آمدن

ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن

در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن

اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن

پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن

دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق

رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن

بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار
برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن

چوروک خوردن-چین برداشتن

تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن

جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن

چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی

زبان تر کردن-سخن گفتن

اهل حال-دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی

حیوونی-نگا. حیوانکی

از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)

انگشت‌پیچ(نوعی گز رقیق)

 

حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ

جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن

خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت

زبان ریزی کردن-زبان ریختن

به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

انسان بودن(شریف و درست بودن)

دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما

آشی شدن(سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان)

زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق

خرده خرده-کم کم-رفته رفته

خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد

یکی دیگر از مطالب سایت :
عکاسی صنعتی و عکاسی تبلیغاتی

حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن

آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن

اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)

انداختن پشت گوش-سهل‌انگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن

چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)

پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن

جور-هم طراز-اخت-هم زبان

 

افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه

خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی

زمخت گفتن-دشنام دادن-سخنان درشت گفتن

جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد

از جنس چیزی بودن

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن

دخالت کردن-در آمدن در کاری

اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)

حمله کردن-یورش بردن

خنک-بی مزه-بی نمک-نچسب

خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق

دال-خمیده-کج

اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)

دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن

 

انگشت‌پیچ-نوعی گز رقیق

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن

پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار

جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته

به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است

زبیل-آشغال-زباله
از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)

داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت

 
اُق زدن-بالا آوردن

جهود ی-هودی-مقتصد

دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن

رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن

پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد

تند و تیز- تند تیز

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)

آواز کوچه‌باغی-آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است

دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن

دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند

دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد

خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود

دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن

چروک-چین و شکن

چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی

آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوش‌خراش)

ژاکت-کت بافته شده از کاموا

چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن

اجل معلق(مرگ ناگهانی)

بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن
بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا

خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان

 
باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن

اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده

خلاص-خارج از دنده بودن موتور

خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند

اهل بیت-اهل خانه-خانواده

چپ بُر-نوعی اره ی دستی

چغاله بادام-بادام نارس

چیز فهم-عاقل و فهمیده

پنج تن آل عبا- پنج تن

زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن
تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر

خاطره-یادگار

خیار چنبر-نوعی خیار

تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن

آفتاب گز کردن-ولگردی کردن

چشم و ابرو-زیبایی چهره

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)

خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن

به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن

جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن

این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن

چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن

زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن

رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.

چشم واسوخته-چشم برتافته

پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه

جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب

با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی

خودفروشی-فاحشگی-خیانت

دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول

اسباب‌بازی(وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان))

ترک بیلمز-آدم نادان

 

پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)

خراب شدن-از کار افتادن-منحرف

زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد

چروک-چین و شکن

برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش

ابنه‌ای(کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد)

جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن

جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود

پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن

بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن

راحتی-دمپایی
دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود
دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن

الف الف کردن-قاچ‌قاچ کردن

ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند

خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن

خال مَخال-خال خال

رد پا-جای پا-اثر

خوش قلق-رام-خوش خوی

خدا-بسیار زیاد-فراوان
حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم

درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز

در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن

چوروک خوردن-چین برداشتن

چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن

آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن

جا افتاده-آدم متین و با تجربه
زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد

چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)

چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی

آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن

چرکوندی-لکه دار کثیف

آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

اُتُل-شکم-اتوموبیل

رو انداز-لحاف

حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته
خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن

از عزا در آوردن-به دوره‌ی عزاداری پایان دادن

بی ریش-ناجوانمرد-نامرد
جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد

پشمالو-دارای موهای بسیار

آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن

چله ی زمستان-سرمای سخت

بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه

از خشت افتادن(بدنیا آمدن)
دُنگی-دانگی

به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن

آمد داشتن(فرخنده و میمون بودن)

بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده

بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان

باب شدن-معمول و رایج شدن

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟)

خجالت کشیدن-شرمنده شدن

زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها

دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است

دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت

چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد

آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ

حدمتکار-مستخدم

دَلِگی-هیزی-چشم چرانی

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل

داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند

الحق و الانصاف(انصافن، حقن)

انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)

دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر
دو دستی-با هر دو دست
 

زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم

پینکی رفتن-چرت زدن

چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن

اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)
به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن
پا سوز-عاشق شیفته

دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن

دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی

دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن

زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن

اجل‌برگشته-کسی که مرگ به‌سراغش آمده

دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن

دست پیش-گدا

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

دار کشیدن-دار زدن

چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش
پا پتی-پا برهنه

تر تری-کسی که اسهال گرفته است

بی معنی- بیخود

جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد

خرده قرض-بدهی اندک

خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن

خاک به دهنم-زبانم لال
دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن
داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن
بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن
ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ

دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن

خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد

آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)

آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن

دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن

پرت افتادن-دور و تنها افتادن

زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی

برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن

بند-ریسمان-طناب-رشته

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد

ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن

آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)

چیلک دان-چینه دان

چلو چو انداز-شایعه پخش کن

چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن

روز مبادا-روز سختی و پریشانی

ازخودراضی-متکبر-خود پسند

آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو

باب-مرسوم-معمول

آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)

روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است

پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد

تشت کسی از بام افتادن-رسوا شدن-آشکار شدن راز

چَک-سیلی-کشید

زحمت کشیدن-کار کردن

دریده-وقیح-بی شرم-پر رو

پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد

اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن

پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن
چرس رفتن-حشیش کشیدن

پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن

دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن

پیسی-بد رفتاری-آزار

به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن

رفتن با سر-نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری

 

به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

آب خنک خوردن-به زندان افتادن

آتش بی‌باد-ظلم-می

حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب

دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها

روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان

چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن

رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی

خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن

حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد
پینکی رفتن-چرت زدن
باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن

خدا رسانده-مفت و مجانی به دست آمده

چاشته بندی-ته بندی

به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن

چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود

چرت زدن-گرفتار غلبه ی خواب بودن

پاکاری-شغل پاکار

زیر جلکی-پنهانی

تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب
زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند

بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !

خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن

 
خود را بستن-پول دار شدن

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن

برچسب زدن-تهمت زدن

خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن

 

دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن

دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن

خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن

دیر کردن-تاخیر کردن

داش-لوطی-مشدی

به لجن کشیدن-مفتضح کردن-رسوا و بی آبرو کردن

آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن

حسرت به دلی-آرزومندی شدید

برادر تنی-برادر حقیقی

اسکلت‌بندی-طرح‌ریزی-زیرسازی

دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن

چرب دست-ماهر-زبر دست

تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن

 

آفتابِ پس دیوار(شامگاه)

دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی

حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن

جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه

زیر چاقی-مهارت
آفتاب چریدن(بی‌کار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)

خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی

خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم

آیه‌ی یاس(آن که بدبینی را به کمال می‌رساند)

پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم

دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن
خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق
پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله

آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)

زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن

جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن

رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن

توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن

جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند

رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن

زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

بَرج-خرج های خارج از خانه

اصحاب منقل(اهل گفت‌وگو و سخن)

آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

آلکلی(معتاد به الکل)

 

زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن

پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن

 

بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن

خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است

زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن

تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود

اما(اشکال‌تراشی، ایجاد شبهه)

آب مریم-شیره‌ی انگور-عصمت و طهارت

پشه کوره-پشه ی ریز

 

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

زبر و زرنگ-چابک و فرز

از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بی‌مهری قرار گرفتن

ژست-طرز حرکت و رفتار شخص

زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن

چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن

دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن

از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به‌ دست آوردن

از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)

چنگک شدن-چنگ شدن

چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه

تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او

خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب

حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار

به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن

پخته-با تجربه-دنیا دیده

دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ

بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود

پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری
آفتابه‌آب‌کن(پست ترین نوکر)

دود-دخانیات-مواد مخدر

ته خوار-بچه باز

در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن

 

حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم

حمالی-کار مفت و مجانی-کار پر زحمت

چشه ؟-او را چه شده ؟

حلال-زن یا شوهر

رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع

دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند

بادمجان دور قاب چین-آدم چاپلوس-متملق-سبزی پاک کن

چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن

حساب بالا آوردن-بدهکار شدن

چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی

دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق

ابوقراضه-ابوطیاره
بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن

زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب

زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها

افسارگسیخته(سرکش)

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان

استخوان‌فروش-ستایشگر آبا و اجداد

اُرُسی(کفش)

بد قلق-بد عادت-بد ادا

جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن

چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان

جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان

تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان

دقه-دقیقه

چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی

دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن

حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ

آدم مقوایی-بی‌اراده-کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند

بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن

آک‌بند-نو واستفاده‌نشده-هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده-دست اول

زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند

چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود

چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن

 

حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره

بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا

ابرو فراخی-خوشدلی-گشاده‌رویی

 

بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن

دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن
 

تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن

اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)
خوار و ذلیل-نگا. خوار و خفیف

ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا

پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند

پالان کردن کسی-فریب دادن کسی

بی اُرس و پرس-بی مقدمه

از سیر تا پیاز(همه چیز، با همه‌ی جزئیات)

ارواح شکمت(ارواح بابات)

ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن

دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش

حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی

خشت مال-دروغ گو-لاف زن

پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن

اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن
پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن

چیز خور شدن-مسموم شدن

تنبل خان-تن پرور

دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی

خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن

پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن

زنیکه-زنکه

از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)

پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

 

پشمالو-دارای موهای بسیار

حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن

پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی

جا دار-وسیع-فراخ

چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن

خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد

راپرت-گزارش-خبر

دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن

اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن
آن سفر(آن بار، آن دفعه)
دل گرفتگی-غم-غمگین بودن

جهود ی-هودی-مقتصد

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل

زبان پس قفا-نوعی گل است

تَخم-مهمل تَخم

دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن

چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد

پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن
دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند
 

روده درازی-پرحرفی-وراجی

ناظمی نیا

Next Post

مجموعه کاملی از فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 223

چ مرداد 12 , 1401
انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری آبگوشتی(بی‌ارزش، پیش پا افتاده) چهار چوب-محدوده-قاب چشم انداز-منظره تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به […]